CHAPTER2: FIRST NIGHT

683 96 48
                                    


"شب اول"

جی بعد دیدن سفیدی سرخ شده ی چشم های سلوا ، اون رو به یکی از اتاق های خالی پنت هوس دلباز اما دلمره ی زین هدایت کرد تا دنباله ی سوال هاش رو در محیطی کمی خصوصی تر برای راحتی سلوا ادامه بده...

با خالی شدن نشیمن، خونه دوباره تو سکوت و دود سیگار های زین غرق شد. اما ميشه گفت این بار سکوت حاکم به خونه یکم کمتر ترسناک بود ... حتی ميشه اینجور گفت که کمی شبیه به آرامش بود... البته فقط کمی... شاید هم واقعا آرامش بود! بود و نبودش براش زین غير قابل تشخیص بود!

چرا نمی دونست ؟! چرا نداره! نزدیک به دو ساله که زین حتی تو خواب هم طعم آرامش رو نچشيده... درست از همون وقتی که ديگه انگشتای کشیده اش توی دستای گرم کسی قفل نشد و تن لاغرش ميون بازو های بقیه فشرده نشد... با نبود این چیزا این دو سال براش قدر يه عمر گذشته... بهش حق بدید که کمی فراموش کار شه...

بیاید به اتاق مجاور اتاق خواب زین که سلوا و جی جی درش مشغول صحبت هستند برگردیم و زین رو با افکار گم شده تو دود سیگارش تنها بذاريم... کنکاش درد های خصوصی زین، فقط تنهاییشو بیشتر به رخمون می کشه!

جی جی بعد از گرفتن جواب سوالاتی از قبیل سن و ملیت، گذشته اش و نحوه ی سر در آوردنش از لس آنجلس، با لبخندی دردناک رو به سلوای مچاله شده روی کاناپه ی اتاق لب زد

- بر خلاف اسمت*، زندگی ای به تلخی زهر رو چشیدی...
* ( سلوا در عربی به معنای عسله)

دست دراز کرد، انگشت های تراش خورده اش رو روی گونه ی خیس از اشک جی جی جی کشید و چشم های سبز رنگش رو به لبخندی شیرین مهمون کرد

- کار خدا بی حکمت نیست!

جی جی به سرعت يه برگ دستمال از جعبه ی دستمال روی پا تختی بیرون کشید و همزمانی که از روی مبل بلند ميشد، نم گونه هاش رو گرفت

- کمی استراحت بعد از این همه تنش بد نیست... تنهات ميذارم تا راحت باشی!

و به سرعت اتاق رو ترک کرد... بعد از رفتن جی جی و چک کردن لبه تمام تابلو ها، گوشه های سقف اتاق، ک بالاخره به نبود دوربین امنیتی رضایت داد و زيپ پالتوی دست و پا گیرشو پایین کشید و با يه حرکت روی کاناپه شوتش کرد...

لبه ی تخت دو نفره جا گرفت و به پاهای نیمه قرمز و تاول زده اش نگاه کرد، دردش به ازای چیزی که به دست آورده بود به جون می خرید... البته اگه این چیزی که فکر می کنه، آزادی حقیقی باشه...

همونطور که تو افکار شلوغش دست و پا ميزد دستاش رو به موهای کبود تر از سیاهی شبش گره زد و مشغول باز کردن موهای گیس شده اش شد.

SalvA ( Ziam FanFiction )Onde histórias criam vida. Descubra agora