|لیام|
هر دو پایین پله ها ایستاده بودیم
با صدای آرومی
ز-از پله ها بریم
این دقیقا همون چیزیه که در موردش میگفتم!
حس های مشترک قراره حسابی مجنونم کنن!
درو باز کردم و دستمو پشت کمرش گذاشتم؛مسیرو نشون دادن برام لذت بخش شد!بالمس وجودش.من ایستاده بودم،حرکت کرد
دستم از کمربه دستهاش رسید و مانع ادامه قدم زنش شد
و چشمهایی که تا الان پشت به من بود،حالا خیره روبه روی من
یک قدم از طرفش
یک قدم از طرف من
دستها قفل تر شدن و آینه دوباره رخ داد!
موهای دلبر روی پیشونی و چشمهاش تمام اثرهای هنری رو زیر سوال میبره!
موهاشو کنار زدم
نزدیک تراز رگ گردن به من ایستاده بود و چشمهاش خاکستر زیر آتش!
نفسهاش به پوستم طوفان دلهره رو گوشزد میکرد!
عطرش!!!کاش نفس نرسه و تمام!
حالا چشمهاش اسیر ابتهاج بودن و من آسوده خاطر شدم!!
فاصله ای نبود
ابایی نداشتیم!!چرا باید از بهشت امتناع کنیم؟
و درست همین لحظه لب های ما بود که از میوه ممنوعه چشید
باز چشم های من بسته شد!
حالا عطر نفس هاش
صدای نفس هاش
و طعم شیرین لب های اون برای من درست 'اتانازی' بود؛مرگ ترحمی
کاش میتونستم طعم لب هاش رو برای سال های سال روی یک شاخه رز اسیر کنم!
چشمهای ما بود که درست همزمان بازشد و من متوجه چیزی توی چشمهاش شدم که قبل تر وجود نداشت
شور و شوقی بی غش،دلدادگی...
شیفته این چشمهاشدم؛
دستهام موهای پیشونی اش رو کنار زد و لبهام درست همونجا بوسه ای عمیق گذاشت
لبخند زد
لبخند زدم
لب وا کردز-همیشه بخند
ل-همیشه باش:)دستهامو رها کرد و به سمت پنجره رفت!
از نگاه به سیگارهای سوخته دست کشید!ز-سیگارنکش
ل-تو فقط باش:)با نگاه ملتمسانه؛
ز-الکل بی الکل
ل-رفتن بی رفتن:)جلوتر رفتم و نگاهش کردم!
ل-دلبر؛دشمن زیبای قسم خورده من
توباش!سیگار روی لبهام
توباش!الکل توی رگهام
توباش!خنده توی چشمام
توفقط باش!باش تا بخندم
باش تا دل از خود بی خود بشه
باش تا برای تو بمیرم،نه بی توز-هستم
ل-هستیمآقای قهوه!:')
به نظرتون عشق آقای قهوه و معشوق،چه رنگیه؟؟
و اینکه ممنون بابت حمایت ها!
واقعا ممنون♥:')
DU LIEST GERADE
◾Mr.Coffee◾{Ziam}
Fanfictionباید میفهمیدم شاعره! غرق شعر بود،غرق جزئیات!غرق حس عاشقانه از طرز نگاهش به قهوه ای که به سردی میرفت،از عطر تلخی که شال گردنش به شاهرگم تلقین میکرد! از نفس های آروم،قدم های مکث دار! از انتخاب یک کافه تکراری! از جمله های کوتاه ولی تا عمق وجود؛نامعلوم ...