چانیول تا خیابون اصلی کشیدش و حتی وقتی قدم هاش اروم تر شدن دستش رو رها نکرد و بکهیون با اینکه اصلا مایل نبود بعد چند دقیقه خودش رو وادار کرد که سعی کنه مچش رو ازاد کنه. کارش باعث شد چانیول بچرخه سمتش و میکی حس کنه حتی عقب کشیدن دستش که یه امر طبیعی بوده اشتباهه. لبهاش رو روی هم کشید و بدون نگاه به چانیول سعی کرد دوباره دستش رو عقب بکشه ولی کارش باعث یه نیشخند کوچیک روی لبهای مرد نجار شد که البته از چشم های پسر کوچیکتر دور موند ولی وقتی چانیول حتی مچش رو محکمتر نگه داشت چشم هاش با تعجب بالا اومدن و تو چشم های پر شیطنت چانیول خیره شدن. کاملا متوجه جو عجیب بینشون شده بود اما نمیدونست باید چه فکری راجع بهش بکنه. نگاهش رو معذب به اطراف داد و دوباره سعی کرد دستش رو بکشه ولی چانیول با بدجنسی تمام انگشت هاش رو شل نکرد.-میشه دستم رو ول کنید؟
بعد از یه تلاش ناموفق دیگه و ناراحت از اینکه نتونسته بود زیر پوستی این مشکل رو حل کنه و مجبور شده بود انقدر معذب درخواست کنه, گفت و چانیول ابروهاش رو داد بالا.
-اینجا یه شهر غریبه برات...گیجم که هستی... میترسم گم شی...
میکی مسلما به بخش "گیج بودن" جمله های چانیول باید اعتراض میکرد ولی الان براش اهمیتی نداشت.
-اره یه شهر غریب تو کشوری که این که دوتا پسر اینجوری دست هم رو بگیرن عجیبه...پس لطفا ولش کنید...
اروم و یه کم حرصی گفت و چانیول سرش رو با یه حالت متفکر بالا پایین کرد.
-اها...خب اگه جایی بودیم که عجیب نبود مشکلی نداشتی دستت رو بگیرم؟
میکی حالا دیگه شوکه شده بود و تپش قلبش برگشته بود.اون معمولا کسی بود که خیلی سخت میفهمید یکی داره باش لاس میزنه یا حرفهاش منظور داره اما چانیول زیاد هم منظورش رو قایم نکرده بود...این سوال مثل این بود که رک ازش بپرسه با رابطه دوتا پسر مشکل داره یا نه و این واقعیت که چانیول ازش این سوال رو کرده بود اونم وقتی که سعی داشت دستش رو نگه داره دیگه زیادی ترسناک بود.
-دستم رو ول کنید!
فقط تونست با صدایی که به زحمت از گلوش خارج شده بود تقریبا التماس کنه ولی چانیول سمج تر از این حرفها بود.
-جوابم رو بدی ولت میکنم...ظاهرا خیلی حرصیت کردم که داری باز رسمی حرف میزنی...
پسر کوتاه تر کلافه نفسش رو بیرون داد و پلکهاش رو روی هم فشار داد. چانیول با منظور سوال کرده بود و این مشخص بود و اونم باید جواب صادقانه میداد اما فکر کردن به بعدش ترسناک بود. لبهاش چند لحظه قبل به حرف اومدن خط شدن.
-اگه جای دیگه ای بود مشکلی نداشتم یه مرد دیگه دستم رو بگیره اما معنیش این نیست اونجا با اینکه شما دستم رو بگیرید هم مشکل نداشتم!!!
ESTÁS LEYENDO
ミ🌠Till I Reach Your Star 🌠ミ(Book #𝟸 ᴏғ sᴛᴀʀ sᴇʀɪᴇs🌟)
Romance🌠نام فیکشن: Till I reach Your star 🌠کاپل : چانبک 🌠ژانر: رمنس.فلاف. زندگی روزمره 🌠محدودیت سنی : NC 18+ 🌠نویسنده : Silver Bunny 🌸🌿🐰 بکهیون تنها چیزی بود که چانیول رو به این زندگی وابسته میکرد. یه پسر پونزده ساله یتیم مگه چی میتونست داشته ب...