one

4.4K 626 562
                                    


All i want is to run away from this world and shelter in your arms💜

.
.
.
.
.

با ضربه ای که به ساق پاش میخوره چشم هاش رو باز میکنه

_چرا جفتک میندازی؟

رو به انسل که با نیش باز همیشگیش نگاهش میکنه میگه و اخم هاش به خاطر دردی که توی ساق پاش پیچیده توی هم میرن

+لیام اومد

به خاطر هدفون و صدای بلند موزیک نمیشنوه اما میتونه لب خونی کنه

سر تکون میده و خمیازه میکشه

کمرش به خاطر بد نشستن روی صندلی های مضخرف چرمی گرفته و چشم هاش از چرت نصفه و نیمه ش قرمز و خواب آلودن

_کی اومد؟

درحالی که هدفون رو توی کوله ش برمیگردونه میپرسه و چشم هاش رو محکم باز و بسته میکنه تا تاری دیدش برطرف شه

+ده دقیقه پیش، اما بهت پیشنهاد میکنم الان نری پیشش

_دوباره چی شده؟

+شرکت Ra قراردادش رو باهامون بهم زده این دومین باریه که داره بهمون ضرر میزنه معلوم نیست چشه مرتیکه

زین موهای بلند و بهم ریخته ش رو از روی پیشونیش کنار میزنه و تصویر اون چشم های آبی و پر تمسخر توی ذهنش پررنگ میشن

+من میرم بیرون توام بیا

سرتکون میده و بعد از برداشتن کوله ش دنبال انسل بیرون میره

.
.
.
.

زی_من میبرم

با دیدن منشی که ماگ قهوه ی لیام دستشه میگه و دستشو جلو میبره تا ماگ رو ازش بگیره

چشم های دختر برق میزنن و بی معطلی ماگ قهوه رو به زین میده

م_ممنون

زین سر تکون میده و بدون اینکه در بزنه با تکون دادن دستگیره در رو تا نیمه باز میکنه

_مگه این خراب شده در نداره

با صدای عربده ی لیام بلافاصله بی اختیار در رو میبنده و قدمی عقب میذاره

زی_وات د فاک؟

صدای خنده ی انسل بلند میشه و چشم های گرد شده ی زین به حالت اولشون برمیگردن

+گفتم که

_واسه خودت گفتی

با اخم میگه و سمت در برمیگرده، چند تقه به در میزنه و اینبار آروم تر از دفعه ی قبل بازش میکنه و سرش رو تو میبره

زی_براتون قهوه آوردم رئیس

با احتیاط میگه و نیشخند میزنه

لی_بیا تو

با تشخیص صدا بدون اینکه سرش رو از برگه های جلوی روش بلند کنه لب میزنه

زین وارد اتاق میشه و قبل از بستن در ابروهاش رو برای انسل بالا میندازه

Violet♡[Ziam]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt