twenty three

2.8K 378 982
                                    

عینک دودی مارک و گرون قیمتشو از روی چشماش برمیداره و زنگ طلایی رنگ کنار درو فشار میده

چند ثانیه بعد در باز میشه و لبخند بزرگ ریتا اولین چیزیه که به چشم میاد

ر_سلام بد اخلاق

بدون اینکه حس خاصی به چهره ش منتقل بشه وارد خونه میشه و اون دخترو به آغوشش دعوت میکنه

لی_سلام

ریتا با حفظ لبخند بزرگش فاصله ی کوتاهی بینشون میندازه و گونه ی پوشیده شده با ته ریش مرد رو به روشو میبوسه

ر_توله هات کجان؟

با کنجکاوی به در نیمه باز نگاه میکنه و بعد از چند ثانیه نگاهشو به چشمای اون مرد برمیگردونه

لی_دارن میان

ریتا بی هیچ حرفی سر تکون میده و قدم کوتاهی به سمت عقب برمیداره

ر_چطور شدم؟

درحالی که کمی دستاشو از هم باز کرده سرجاش میچرخه و لب هاش به خنده ی پر شیطنتی باز میشن

پیرهن کوتاه و جذب بنفش رنگی به تن داره و موهای لخت و بلوطیش تا حد فاصل بین شونه و گردنش کشیده شدن

لی_عالی

ریتا با حالت نمایشی دو طرف پیرهنشو میگیره و زانوهاشو به اندازه ی چند سانت خم میکنه

همون لحظه در خونه باز میشه و ویل درحالی که با هیجان "خاله ریتا"رو جیغ میزنه خودشو تو بغل اون دختر میندازه

ر_سلام فندق کوچولوی من، دلم برات یه ذره شده بود

با لبخند میگه و تا حد امکان اون نیم وجبی رو به خودش فشار میده

زی_واو چه سکسی

با دیدن پیرهن بنفش رنگی که به تن اون دختر نشسته اظهار نظر میکنه و گونه شو میبوسه

ر_خوبم؟

زی_پرفکت

ریتا بی هیچ حرفی لبخند میزنه و دستشو روی گونه ی پوشیده شده با ته ریش اون پسر میکشه

زی_نامزد عوضیت کجاست؟

لحنش به رگه هایی از بی اعتنایی آغشته س و نگاه بد و پر اخم لیامو روی خودش نادیده میگیره

و_عمو اریک عوضیه؟

ویل با کنجکاوی میپرسه و وقتی نگاه سنگین پدرش نصیبش میشه سرشو بین گردن و شونه ی ریتا پنهان میکنه

ر_نه عزیزم، بیا بریم بهت توت فرنگی و شکلات بدم

و ترجیحا اون پسر بچه ی پنج ساله رو از جو ایجاد شده دور میکنه

بلافاصله لیام به سمت زین برمیگرده و درحالی که نیشگون محکمی از پهلوش میگیره به حرف میاد:

Violet♡[Ziam]Where stories live. Discover now