Violet♡[Ziam]

two

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

کلیدش رو از جیب شلوارش بیرون میکشه و سعی میکنه با کمترین سر و صدا در رو باز کنه

ساعت تقریبا 10 شبه و احتمال اینکه ویل خواب باشه زیاده پس به آرومی وارد خونه میشه و بعد از بستن در کتونی هاش رو از پاش درمیاره تا صدای اضافه ای تولید نکنه

کلیدش رو توی جیبش برمیگردونه و از پله ها بالا میره اما قبل از رد شدن از جلوی اتاق ویل صدای آروم و خواب آلود اون پسر کوچولو توجهش رو جلب میکنه

_ددی یعنی الان مامان پیش خداس؟

لی_آره عزیزم

_مثلا اگه باهاش حرف بزنیم صدامونو میشنوه؟

لی_میشنوه

_پس میشه برای من و مامان آهنگ بخونی تا خوابمون ببره؟

چندلحظه طول میکشه تا لیام از دگرگونی ای که دچارش شده خارج بشه و جواب ویل رو بده:

لی_آره بیبی چشمات رو ببند تا برات بخونم

زین گوشه ی لب هاش رو گاز میگیره و بعد از تکیه دادن به دیوار، کنار در اتاق ویل روی زمین ممیشین، کوله ش رو بغل میگیره و چشم هاش رو میبنده

City of stars
Are you shining just for me?
City of stars
There's so much that I can't see
Who knows?
I felt it from the first embrace I shared with you

That now our dreams
They've finally come true
City of stars
Just one thing everybody wants
There in the bars
And through the smokescreen of the crowded restaurants
It's love
Yes, all we're looking for is love from someone else

A rush
A glance
A touch
A dance

A look in somebody's eyes
To light up the skies
To open the world and send it reeling

A voice that says, I'll be here
And you'll be alright

I don't care if I know
Just where I will go
'Cause all that I need is this crazy feeling
A rat-tat-tat on my heart

Think I want it to stay
City of stars
Are you shining just for me?
City of stars
You never shined so brightly

به محض تموم شدن خوندن لیام زین چشم هاش رو باز میکنه و به دیوار سفید رو به روش خیره میشه

شهر ستاره ها
کی قراره رویاهای ما به حقیقت بپیوندن؟

زیرلب زمزمه میکنه و همه ی وقت هایی که تو بچگیش از خواب میپرید و از ترس کابوس های بی سر و تهش نفسش بالا نمیومد و لیام کنار گوشش براش میخوند تا آروم بگیره از جلو چشم هاش میگذره

همین آهنگ رو میخوند همیشه...

حالا نوبت ویل بود تا از صدای بی نظیر پدرش بهره مند بشه

لبخندی روی لب هاش میشینه و از جاش بلند میشه تا به اتاق خودش بره

وقتی روی تختش دراز میکشه با فرستادن تکست "من خونه ام" به لیام چشم هاش رو میبنده و بین خواب و بیداری بوسه ی آروم اون مرد رو روی پیشونیش حس میکنه

حالا میشه جای کابوس رویا ببینه
رویاهایی که هیچوقت به حقیقت تبدیل نمیشن

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

فنجون قهوه رو روی میز برمیگردونه و بعد از تذکر دادن به ویل که باید سر میز صبحانه درست بشینه مشغول خوندن ادامه ی روزنامه ش میشه...

زی_هی ویلیام(ویل و لیام)

با صدای سرحال زین بدون اینکه سرش رو بلند کنه سر تکون میده و صدای ویل توی گوشش میپیچه:

_امشب قراره منو ددی بریم شهربازی زین

با ذوق میگه و زین حین نشستن پشت میز با لبخند مهربونی جوابش رو میده:

زی_این عالیه رفیق

ویل سر تکون میده و زین با توجه به اینکه از دیروز ظهر چیزی نخورده و تا ده دقیقه دیگه لویی میاد دنبالش با سرعت مشغول خوردن صبحانه میشه و از سوزی به خاطر اینکه براش شیر ریخته تشکر میکنه

تو این بین بی حواس انگشت اشاره ش رو توی کاسه مربا میزنه و توی دهنش میذاره

غافل از اینکه موجود ریزه میزه کنارش با چشم های درشت و روشنش مشغول ثبت کردن تمام حرکاتش تو ذهن خودشه، مثل همیشه...

با صدای زنگ گوشیش شیرش رو با سرعت سر میکشه و از جاش بلند میشه

گونه ی ویل رو به محکمترین حالت ممکن میبوسه و خم میشه تا گونه ی لیام رو ببوسه که همزمان باهاش لیام هم سرش رو به سمتش برمیگردونه:

لی_زین شب زود بی...

با قرار گرفتن بوسه ی محکم زین به جای گونه ش روی لب هاش حرفش نصفه میمونه و زین سرش رو عقب میکشه

زی_قهوه ی خوش طعمی خریدی رئیس

بلافاصله لب هاش رو لیس میزنه و با برداشتن لیوان قهوه ی لیام از روی میز یکم ازش میخوره

لی_شب زود بیا

با توجه به اینکه همچین اتفاقاتی زیاد بینشون میوفته و بعد از این همه مدت دیگه عادی شده خونسرد میگه و به خوندن روزنامه ش ادامه میده

زین سر تکون میده و با خدافظیی نسبتا بلندی از آشپزخونه بیرون میره

لی_بای بیبی

زیرلب زمزمه میکنه و مشغول خوندن ادامه ی روزنامه ش میشه

.
.
.
.
.
.
.

هی گایز

امیدوارم این پارتو دوست داشته باشین🌿

ووت و کامنت یادتون نره💜

ووتای این پارت به 30 برسه پارت بعدو آپ میکنم💋

کاور این پارت لیام فعلیه استوری(:

اولین کیس زیام ویولتم که اتفاق افتاد😐😂

بای بوس