لو_به نظر من موهاتو بلوند کنی هات تر میشی
خطاب به الیز که با فاصله ی یک صندلی، کنارش پشت پیشخوان نشسته میگه و تکیلاشو مزه میکنه
ا_جالبه
دستاشو روی صندلی کناریش میذاره و کمی رو به جلو خم میشه
ا_اونوقت میتونم مختو بزنم؟
بلافاصله نیشخندی روی لب های لویی جا میگیره و شونه بالا میندازه
لو_چرا که نه
ا_باشه ولی "نیک" تایپ منه
لو_تایپمون یکیه بیبی
به محض اتمام جمله ش نگاه پر شیطنت هر دو نفرشون روی نیک که پشت پیشخوان وایساده و مشغول مرتب کردن بطری های مشروبه متوقف میشه
تو این بین نیک که سنگینی نگاهی رو روی خودش حس کرده سرشو بلند میکنه و به محض دیدن نگاه های شیطنت آمیز و نیشخندای پررنگ اون دو نفر آب دهنشو قورت میده
ن_گرگای گرسنه
زیرلب زمزمه میکنه و با قدم های آروم خودشو به زین که روی صندلی کناری لویی نشسته میرسونه
دستاشو دور بازوی اون پسر حلقه میکنه و چونه شو روی سرشونه ش میذاره
ن_من استریتمو از دخترای مو بلند خوشم میاد
ا_چی؟ گفت مو بلوند؟ میرم موهامو بلوند کنم
بلافاصله از روی صندلیش بلند میشه و به سمت درب خروج کلاب حرکت میکنه
ن_گفتم مو بلند
تقریبا داد میزنه و به محض اینکه سرشو برمیگردونه با صورت لویی تو فاصله ی چند سانتی از صورت خودش مواجه میشه
لو_به چشمام نگاه کن لاو
با لحن اغواگرانه ای زمزمه میکنه و خیره به چشمای مات و متعجب اون پسر دستشو تو دست خودش میگیره
لو_بگو توام منو میخوای
نیک که این اوضاع رو میبینه آب دهنشو قورت میده و به آرومی لب میزنه:
ن_زین
زی_اذیتش نکن لو
نگاه اخم آلودشو به اسکرین گوشیش برمیگردونه و لویی در حالی که چشماشو میچرخونه از نیک فاصله میگیره
لو_میرم یکیو پیدا کنم باهاش لاس بزنم. نیاز دارم از رنگ چشمام تعریف کنن
لیوان تکیلاشو از روی پیشخوان برمیداره و بین جمعیت گم میشه
زین که چند دقیقه س همه ی حواسش پی گوشیشه نوتیف جدیدشو باز میکنه و مشغول خوندن تکستای سین نزده ش میشه
بوهن:
[_حالت چطوره سوییت هارت؟
_از آخرین دیدارمون خیلی گذشته نظرت چیه امروز بیای اینجا
YOU ARE READING
Violet♡[Ziam]
Fanfictionبقراط میگه هر آدمی یکی از رنگهای آبی,قرمز,سبز یا زرده. اما من میگم تو ویولتی... زیباترین تناژ بنفش💜 "اگه روحیه حساسی دارید خوندن این بوک رو بهتون پیشنهاد نمیکنم" آپ نامنظم