قبل از اینکه دستش به دستگیره در برسه در اتاق باز شد و پسر سر جاش خشکش زد.
مردي كه قيافه سرد و بي روحي داشت، چشمای طلاییشو بهش دوخت و تو چهارچوب در وایساد.
حس ناامنی كه چشماي كهربائي مرد بهش ميداد غير قابل وصف بود. نگاه کشندش تا عمق وجود پسرك نفود میکرد و هر حس خوشایندی رو از ریشه میخوشکوند.لويي كاملا خشكش زده بود.
دستی بازوی مرد رو گرفت و اونو از جلو در کنار کشید.
لویی با دیدن قیافه اشنای لیام از شک بیرون اومد و بلاخره تونست لباشو از هم باز کنه..
لویی- خانوم پارکر داره بچشو به دنیا میاره..
دكمهاي پيراهن ليام باز بود و موهاش كمي بهم ريخته بود و نفس نفس ميزد. لبخند محوی زد و سرشو تکون داد. هنوز نفساش سر جاش نیومده بود. بعد چن دقیقه لباشو تر کرد و تونست کلمه هایی رو که میخواد پیدا کنه...
لیام- لویی میشه تو سالن منتظر بمونی... من... عام....
مرد غریبه- ما کارمون تموم نشده بود کوچولوي مزاحم.. خانوم پارکر هم میتونه تحمل کنه...
با تموم شدن جملش قهقه سر داد و پسر رو به بیرون در هل داد.
لویی همونجا پشت در ایستاد اون مرد بیشتر شبیه مجنون ها بود. برای لیام نگران بود و نمیتونست انکار کنه اون مرد خیلی ترسناکه...
میتونست صداشون رو بشنوه... اون مرد بدون هیچ ملاحظه ای بلند بلند حرف میزد و لیام فقط پچ پچ میکرد..
-------------------------مرد غریبه در رو بست و به در تکیه کرد.. لیان خوب میدونست که اون به شدت عصبیه و وقتایی که اینطوری میشه خیلی بد صدمه میزنه...
مرد غریبه- خب خب دکتر پین... ما که کارمون تموم نشده بود....
لیان- متاسفم یکم منتظر بمون سعی میکنم زود برگردم...
لیام سعی کرد با وعده زود برگشتن ارومش کنه تا اجازه بده پیش خانوم پارکر بره... وضع حمل اون زن خیلی خطرناک بود و باید خودشو سریع تر به اونجا میرسوند.
مرد چشم طلایی کلمه زود رو زیر لب تکرار میکرد به لیان نزدیک شد و باعث شد تا عقب بره و به دیوار بچسبه.
مرد غریبه- زود ... زود..... زود....
مرد غریبه- تو واقعا فکر کردی من کسی هستم که منتظر بمونم؟
صورتشون چند اینچ بیشتر با هم فصله نداشت و کلمه ها رو رو صورتش داد زد.
YOU ARE READING
Monster [l.s_z.m]
Fanfictionبا تمام توانش ميدويد. هواي سرد رو با صدا داخل شش هاش پمپ ميكردو باعث ميشد گلوش به شدت بسوزه. سكوت شب باعث شده بود صداي جز صداي پاها و نفس هاش نشنوه. نميدونست چه مدته دويده، پاهاش ديگه جوني نداشت و بدنش در حال پاشيدن بود. صداي قلبش رو تو سرش به وضوح...