Monster [l.s_z.m]

part 9

سلام سلام

لطفا بوک رو تو ریدینگ لیستتون اد کنید

ووت و کامنت یادتون نره..

بعد رفتن الکس چشمشو به اسمون پر ستاره شب دوخته بود.. زین یه جایی زیر همین اسمون بود، شاید همین الان از یه جای دیگه ستاره ها رو تماشا میکرد..

روح هاشون به هم وصل بود و نبودش داشت لیام رو از پا درمیاورد.. زین نه تنها عشقش بود بلکه معلم و استادش به شمار میرفت.. همیشه هوش و مهارتش رو تحسین میکرد و مثل یه رهبر دنبالش میکرد.. بهش ایمان داشت و هیچوقت دلیل کارهاشو نمیپرسید.. در واقع اون مرد رو میپرستید..

با احساس سایه های سیاه که دورش کرده بودن ، نگاهشو از اسمون گرفت..

فییرس ها گونه درنده و خونخواری بودن که پاشون هرجا باز میشد اونجا رو نابود میکردن.. به شدت به گوشت انسان ها و ومپایرها علاقه داشتن و فکر میکردن با خوردن ومپایر ها و انسانها قدرتشون رو جذب میکنن.

زین بیشتر از خوناشاما از فییرس ها متنفر بود.. همیشه به لیام دیکته میکرد قبل خوناشاما باید نسل فرییس ها رو از بین ببرن..
ليام بهترين شاگردش بود.

----------

چند قدم بیشتر سمت خونه برنداشته بود که 5 تا فییرس راهشو بستن..

الکس- فییرس؟

نباید سر و کلشون تو شهر پیدا میشد.. به چشماش اعتماد نداشت.. این اصلا خبر خوبی نبود.. فییرس ها طعمه هاشونو زجر میدادن.. اونا از ترس قربانیاشون تغذیه میکردن و از وحشت و نا امیدی که کم کم قربانیشون رو فرامیگرفت لذت ببرن..

الکس به چشم دیده بود چطور ومپایرها و ادما رو تیکه تیکه میکنن و از جون کندنشون لذت میبرن.. خوب به یاد داشت چطور بهترین دوستش معشوقشو کشت تا دست اونا نیافته... خوناشاما حاظر بودن خودشونو بکشن ولی با خفت به دست موجودات رذلی مثل فریسس ها کشته نشن..

اونا زنده خوار بودن و سرگرمیشون خوردن زنده زنده ادما بود.. ادما زیادی ضعیف بودن و به راحتی رو میزشون میزاشتن ولی ومپایزها رو باید میکشتن یا دست و پاشون رو قطع میکردن.. به ندرت میتونستن این کارو با ومپاریز ها بکنن.

راسکل- الکس.. درسته؟

باشنیدن اسمش از بین لبهای مردی که از تاریکی بیرون اومد حدس زدن اینکه کسی اطلاعات داده سخت نبود..

راسکل- کسی که محافظ جان بر کف ساحر..

الکس- کی هستی؟

راسکل- باید بگم در حال حاظر این مهم نیست..

الکس دوباره سمت خونه رو نگاه کرد وقت برای تلف کردن نداشت و باید سریع تر خودشو به ساحر میرسوند..