Part 4

1.7K 330 200
                                    

سلام دوستان

ووت و كامنت يادتون نره

اگه خوشتون اومده به دوستاتون معرفي كنيد

----------------------

لويي - خدایا...

پسر وحشت زده دستشو رو سینه اش گذاشت و چن قدم از اون مرد فاصله گرفت..

مرد سرشو رو گردنش کج کرد و لبخند شیطانی رو لبش نشست. نگاهش ترسو تو جون پسر انداخت. با انگشتش به شکم لویی اشاره کرد

- چیزی اونجا داری پنکیک؟

مشخصا اون مرد نرمال نبود باعش میشد ترس و وحشت وجود پسر رو مسموم کنه پسر اب دهنشو به زور قورت داد و سعی کرد جلوی لرزش صداشو بگیره..

- ن...نه...

- دروغگو...

با نزدیک شدن مرد بی اراده به عقب قدم برداشت و با برخورد پشتش به دیوار سرد و سخت برج بدنش پرید. مرد دستشو به دیوار برج کنار سر پسر تکیه داد. و انگشت اشارشو از گردن پسر تا سر هوپ پایین کشید.

- نشونم بده..

لویی که تازه فهمید نفس کشیدن یادش رفته، نفسشو با صدا بیرون دادو لباسشو کنار زد.

مرد شکه کمی خودشو عقب کشید

- یه بچه؟؟ مال توعه؟

پسر مردد بود راست بگه یا دروغ ولی زمانی برای فک کردن نداشت و هرچی به ذهنش اومد رو بلند تکرار کرد.

- ن....اره... مال منه...

- چه نا امید کننده... شما رو تو جنگل ول کردن..

مرد روشو برگردوند و درحالی که داشت فک میکرد قدم میزد.

- بدون هیچ سرپناهی...

با تموم شدن جملش نگاه ترسناکش تو چشمای ابی روبروش قفل شد.

پسر بلاخره از هنگ بیرون اومد و از دیوار جدا شد.

- م..من داشتم میرفت...

مرد با ضربه نچندان ارومی که با انگشت شستش زیر چونه پسر زد باعث شد صداش قطع بشه.

- اجازه دادم حرف بزنی.؟؟

لحنش خشک و کشنده مثل بیابون بود.

پسر که باز خشکش زده بود وحشت زده با چشمای درشتش حرکات مرد رو دنبال میکرد.

Monster [l.s_z.m]Where stories live. Discover now