🍓|Part 5|🍓

3.4K 776 48
                                    

CHANYEOL’S P.O.V

-زده به سرت؟ دوست پسر؟؟؟
جونگده در رو به آرومی بست و به سمتم اومد.
-خودت چی؟ نزده به سرت؟ فیلم سکست تو کل دنیا ترند شده و حتی خبر جنگ آمریکا و کره شمالی هم نمیتونه این خبرو بپوشونه. . . اونوقت تو داری با یه مرد پنجاه ساله که بخاطر تو آبروش رفته بحث میکنی؟
خنده عصبی ای کردم و روی تخت نشستم.
سرم رو بین دست هام فشردم و زمزمه کردم:
-پس خبری از اون عوضی نشد؟ نگفت سر و کله ی این پسره چطور از تو خونه ی من پیدا شد؟
اگر اون کسی که چنین موردی برام فرستاده بود رو پیدا میکردم, حتما به دو نیم تقسیمش میکردم.
هیچ یک از اون پنج مورد قبلی طی چند ماه گذشته, چنین مصیبتی رو به سرم نیاورده بودن.
-خب. . .
جونگده کمی من و من کرد و ادامه داد:
-اصلا از طرف اونا نبوده. . . یکم قضیه اش مفصله که باید بعدا بهت توضیح بدم. . .
دستی روی گردنش کشید وبا اون لبخندی که همیشه زمان مضطرب بودن به لب میاورد, گفت:
-ساسنگ فنته. . . همون بی بی اچ معروف. . .
انجماد و انعقاد خون داخل تک تک مویرگ ها و رگ های بدنم رو حس کردم.
موجی از سرما اطرافم رو فرا گرفت و باعث شد موهای تنم سیخ بشن.
تو هیچ یک از کابوس هام هم نمی دیدم که روزی با یکی از ساسنگ های روانی و منحرف خودم بخوابم و به این وضع دچار بشم.
-س. . . سانگ. . . فن؟
جونگده به آرمی سری به نشانه تایید تکون داد و نفس کلافش رو بیرون فرستاد.
موهای تنم سیخ شده بودن و لرزش انگشت هام رو نمیتونستم متوقف کنم.
من دقیقا چه غلطی کرده بودم؟
با کسی که همیشه برام دردسر درست کرده خوابیده بودم و حالا بعد از ده سال تلاش برای مخفی کردن راز گی بودنم, همه ازش خبر دارن.
حتی جرات نمیکردم که صفحات اجتماعیم رو باز کنم تا واکنش فن ها رو ببینم.
با زنگ خوردن گوشی جونگده, نگاهم به سمتش رفت.
-الو. . . چشم. . . . گوشی. . .
موبایلش رو به سمت من گرفت و زیر لب اسم رئیس رو لب زد.
هیچ وقت دل خوشی از رئیس کمپانی های پول دوستی که به تنها به فکر خودشون بودن نداشتم و الان میخواستم تا گردن این مرد رو پشت گوشی بشکونم.
-پارک چانیول. . . بخاطر توی لعنتی سهاممون همینطور داره میاد پایین و پایین تر و اونوقت تو اونجا نشستی و  تو این وضعیت دوست پسرت و خانوادشو دعوت کردی به خونت؟
اون لعنتی از کجا خبر داشت که اونا اینجان.
-من دعوتشون نکردم. . .
اما با صدای بلندش حرفم رو قطع کرد و باعث شد تا گوشی رو از گوشم دور کنم.
-بهرحال فقط خواستم بگم که زودتر خودتو یجا گم و گور کنی. . . نمیتونیم برات بلیط هواپیما بگیریم چون باید کره باشی. . . پس فقط برو خونه ی یکی از دوستا و آشناهات و تا چند وقت بیرون آفتابی نشو تا بتونیم این گندی که زدی رو جمع کنیم. . . فهمیدی؟
با عربده آخرش پلکم پرید.
-بله فهمیدم. . .
و بعد بدون صحبت دیگه ای گوشی رو به سمت جونگده گرفتم تا بقیه بحث رو ادامه بده.
نگران فسخ قرارداد نبودم چون اون لعنتی جز من هیچ آیدل پولساز دیگه ای نداشت بلکه بیشتر نگران طرفدارایی بودم که حالا مطمئنا داشتن منو متهم به دو رو بودن ودروغگویی میکردن.
هیچ وقت نمیخواستم به این صورت بعنوان یک آیدل گی کام اوت کنم!
-تویتترو دیدی؟
جونگده با کمی شک پرسید و منتظر بهم نگاه کرد.
-نه. . . دلم نمیخواد توییت هیت بخونم. . .
کنارم روی تخت نشست و به آرومی زمزمه کرد:
-ولی اینو باید ببینی. . .
با خستگی نگاهم رو به گوشیش دادم.
-دوست پسر پارک چانیول ترند اول کره و دنیا شده. . . تا یک ساعت قبل فیلم پورنتون ترند اول بود
-منظورت چیه؟
جونگده که انگار خودش هم شوک زده شده بود, لبهاش رو تر کرد و ادامه داد:
-عکسی که از بکهیون اون بیرون گرفتن تو توییتر و ناور و جاهای دیگه داره منتشر میشه. . . و خب. . .
بی طاقت به لبهاش خیره شده بودم و انتظار بیرون اومدن کلمات بعدی رو میکشیدم.
-خب. . . یه عده ای از طرفدارات. . . یعنی یه عده ی خیلی زیادی. . . دارن هشتگ حمایتی میزنن براتون. . . بنظرشون بکهیون خیلی شیرین و دوست داشتنیه و با اون همه مکمل بودنتون مثل نیمه گمشدته. . .
طرفدارا از اون ساسنگ روانی خوششون اومده بود؟
با چشم های گشاد شده به جونگده نگاه کردم و بعد بلافاصله گوشیش رو از دستش بیرون کشیدم و وارد توییتر شدم.
با خوندن توییت هایی که اکثرا پر از عشق و حمایت بودن, حس کردم میخوام خودم و بکهیون رو حلق آویز کنم.
فن های من نگران جدا شدن ما بودن و حتی خبر نداشتن که آیدلشون فقط یه بیبی بوی برای به فاک دادنش سفارش داده بود.
تابحال چنین حسی پیدا نکرده بودم!
حس یک آدم رذل رو داشتم که تمام افرادی که دوستش دارن رو فریب داده.
و این همون دلیلی بود که باعث میشد تا تصمیم بگیرم بکهیون رو تا سر حد مرگ آزار بدم و انتقامم رو ازش بگیرم!!!
اون ساسنگ فن لعنتی باعث تمام این اتفاقات بود و باید تاوان پس میداد.
______________________________________________


BAEKHYUN’S P.O.V

-پس گفتی خونه مال خودته
چانیول درحالیکه دست هاش رو به همدیگه گره زد و با تعجب لب زد:
-من چیزی نگفتم
پدرم چنگالش رو داخل سالادش فرو برد و لب زد:
-خب حالا میپرسم. . . اینجا مال خودته؟
حس میکردم که آیدل با شوک و کمی خشم به پدرم نگاه میکنه.
-آپا. . .
از زیر میز پیراهنش رو کشیدم اما هیچ توجهی به من نکرد.
-بله مال خودمه. . .
پدرم با شنیدن جمله ی دلخواهش لبخندی زد و دوباره پرسید:
-ماشین چی؟ ماشینم داری؟
نگاه درموندم رو به مامان و یرین دوختم تا جلوی آبرو ریزی رو بگیرن اما هردو خودشون رو به نفهمیدن زد و رو برگردوندن.
عالی بود. . . حالا چانیول و منیجرش فکر میکردن ما خانوادگی دنبال کندن پول از اونا هستیم.
-بله. . . چندتایی دارم. . .
پدرم با شنیدن لفظ "چندتا" ابرویی بالا داد و با تحسین به پسری که با بی حوصلگی تمام رو به روش نشسته بود, نگاه کرد.
-خانوادت از این ماجرا خبر دارن؟
چانیول که انگار تازه به یاد خانواده اش افتاده بود, برای لحظه ای مکث کرد.
جونگده شونه ای بالا انداخت و رو به آیدل گفت:
-هنوز زنگ نزدن. . . فکر نکنم خبر داشته باشن. . . نگران نباش. . .
پارک چنگی به موهاش زد و لعنتی زیر لب گفت.
علاوه بر خودش, از خانواده اش هم وحشت داشتم.
-نگران نباش. . . اگر چیزی فهمیدن بگو خودم باهاشون صحبت میکنم.
چانیول با بهت به پدرم نگاه کرد و بعد لبخند عصبی ای روی لبهاش برای لحظه ای ظاهر و بعد غیب شد.
از چشم هاش میخوندم که دوست داره همه ی مارو از خونش بندازه بیرون.
جونگده کمی من و من کرد و بعد از نیم ساعت درگوشی حرف زدن با یرین, سرفه ای کرد تا صداش رو صاف و توجهات رو به خودش جلب کنه.
-آقا و خانم بیون. . . من ازتون یه درخواستی داشتم. . .
وقتی نگاه منتظر پدر و مادرم رو دید ادامه داد:
-من شنیدم شما خونه ای خارج از سئول دارید. . . خیلی ممنون میشم اگر یه مدت خیلی کوتاهی, مثلا دو هفته چانیول رو به اونجا ببرید. . .
با کلافگی دستی به موهاش کشید و زمزمه کرد:
-فعلا نمیتونیم جایی مثل هتل یا شهرای دیگه بفرستیمش چون خبرنگارا حتما میفهمن. . . اما اگر پیش شما باشه, میشه تو مدت نبودنش با آرامش این وضعو جمع و جور کرد. . . برای بکهیون هم خوبه. . . اینطوری کمتر بهشون حمله میشه از سمت رسانه ها و مردم
چند لحظه سکوت همه جارو فرا گرفت و دست آخر بعد از رد و بدل شدن نگاه های معنا دار بین پدر و مادرم, با تکون داده شدن سر پدرم به نشانه  ی تایید, موافقتشون اعلام شد.
مادرم دستی به موهاش کشید و گفت:
-ما مشکلی نداریم. . . میتونیم بیشتر با دوست پسر بکهیون آشنا بشیم. . .
پلک هامو به روی هم فشار دادم و دم عمیقی گرفتم.
این رویا بود یا کابوس؟ کی فکرشو میکرد که یک روز با آیدل محبوبم تو چنین وضعیتی گیر بیافتم.
نمیدونستم خوشحالم از اینکه به چانیول قراره نزدیک تر بشم و یا ناراحتم که علاوه بر متنفر کردن آیدل مورد علاقم از خودم, تمام مردم فیلم پورنمون رو دیدن و احتمالا یه دور باهاش خودارضایی کردن.
آخرین وضعیت گیج کننده ای که داشتم مربوط میشد به پنج سالگیم که نمیتونستم تصمیم بگیرم قسمت حساس انیمه رو ببینم یا قبل از خرابکاری به سمت دستشویی حمله ببارم. . . هرچند آخرش با انتخاب دیدن ادامه ی انیمه, شلوارم رو خیس کرده بودم. . . احتمالا اینبار هم قرار بود در حد توانم و یا حتی بیشتر گند بزنم و یک خرابکاری بزرگ و حسابی از خودم به جا بگذارم.
______________________________________________

Perfectly Imperfect Where stories live. Discover now