🍓|Part 15|🍓

3.6K 883 327
                                    

BAEKHYUN´S P.O.V

با رفتن چانیول به داخل اتاقش برای تعویض لباس، من هم ترجیح دادم تا به آشپزخونه برم و با خوردن یک لیوان آب خنک، گر گرفتگی بدنم رو تا حدی پایین بیارم.

دوست داشتم جیغ بزنم و از خوشحالی ده بار دور خونه رو بدوم.

درحالیکه زیر لب آهنگی رو میخوندم وارد آشپزخونه شدم. مادر و پدرم درحالیکه چای میخوردن، بی توجه به من رو به یرین نشسته بودن و در حال صحبت بودن.

پدرم فنجان چینی چای رو روی میز گذاشت و به یرین که کاغذ و خودکاری تو دستش بود, اشاره کرد و گفت:

-دختر برادرمم بنویس

یرین ابروهاش رو درهم کشید و گفت:

-عمو. . . این یکی حداقل ده سالی باید ازش بزرگتر باشه

مادرم در تایید حرف خواهرزاده اش سری تکون داد و لب زد:

-درست میگه... تازه خوشگلم نیست...

پدرم به سمت مادرم برگشت و با تن صدای بالاتری جواب داد:

-معلومه که خوشگله... همه میگن به من رفته...

آخرین جرعه ی آبم رو نوشیدم و صندلی ای رو عقب کشیدم تا بنشینم.

-چخبره؟ در مورد چی دارید صحبت میکنید؟

پدرم به سمتم برگشت و پرسید:

-خوب شد اومدی. . . بنظرت دختر عمه ات هارا خوشگل نیست؟

ابرویی بالا انداختم و جواب دادم:

-چرا خوشگله...

بشکنی زد و رو به اون دو نفر کرد.

-هارا رو بنویس تو لیست

با شکل گیری لبخند روی لبهای اون سه نفر، احساس بدی بهم دست داد.

این لبخند از اون دست لبخند هایی بود که فریاد میزد "هی بکهیون, اینا قراره یه گندی بزنن و به فاکت بدن".

-میشه یکی به من بگه که موضوع چیه؟

یرین خودکارش رو بین انگشت هاش چرخوند و بدون نگاه کردن به من لب زد:

-داریم موردای خوب فامیلو جدا میکنیم تا به دوست چانیول معرفیش کنیم.

برای چند لحظه به  سالم بودن گوش هام شک کردم.

-میخوای برای جونگده یکی رو پیدا کنی؟ مگه دوستش نداشتی؟

یرین خیره نگاهم کرد و گفت:

-چرا داری مزخرف میگی؟ مگه چانیول همین یه دوستو داره فقط؟

چند لحظه مکث کردم و داخل ذهن آشفته ام بدنبال دوست های چانیول گشتم اما هیچ نتیجه ای حاصل نشد.

ولی بعد از چند ثانیه، با وحشت بهشون نگاه کردم و گفتم:

-منظورتون سهون که نیست؟

Perfectly Imperfect Where stories live. Discover now