🍓|Part 13|🍓

3.4K 904 500
                                    

CHANYEOL´S P.O.V

برای بار دهم نگاهی به یادداشت بکهیون کردم و بعد برای یازدهمین بار با دیدن قلب هایی که کنارش کشیده شده, ناخودآگاه لبهام کش اومدن.

نگاهی به گوشیم انداختم و با دیدن ساعتی که شش و نیم عصر رو نشون میداد, لبخند از روی لبهام رفت.
اون پسر بچه حتی نگفته بود که میخواد کجا بره و یا چه زمانی برمیگرده!

گازی به سیبی که بین دست هام بود زدم و شونه ای بالا انداختم؛ شاید بهتر بود من هم کمی از خونه و فضای خسته کننده اش دور بشم.

بعد از عوض کردن حالم میتونستم در مورد تصمیمات ریز و درشتم بهتر فکر کنم.
قدم هام رو به سمت اتاق خواب کشوندم و هودی مشکی ایکس لارج و شلوار جین همرنگش رو از روی صندلی برداشتم. نگاهی به خودم داخل آینه کردم و با دیدن پوستی که کمی رنگ پریده شده بود, آهی کشیدم. باید دوباره با دکتر پوستم صحبت میکردم؛ تمام اضطراب هایی که این مدت کشیده بودم روی پوست لطیف و بچگونم اثر گذاشته بودن!!

ماسک مشکی رنگی رو از کاورش بیرون کشیدم و جلوی صورتم گرفتم؛ حداقل حالا تنها چشم های پف کرده ام دیده میشدن.
______________________________________________

از همون لحظه ای که از آپارتمانم پا به بیرون گذاشته بودم, تا همین لحظه که درحال قدم زدن روی سنگ فرش های پیاده روی خیابون بودم حس میکردم کسی در حال تعقیبمه.

پاپاراتزی یا ساسنگ فن و یا هرکس دیگه ای که بود, اونقدر حرفه ای زیر نظرم داشت و تعقیبم میکرد که هربار به عقب برمیگشتم, هیچ آدم مشکوکی رو نمی دیدم.

قدم هام رو تند تر از حد معمول کردم و بعد از چند لحظه, شروع به دویدن کردم.

حالا میتونستم صدای یک جفت پا رو دقیقا پشت سرم بشنوم.

دندون هام رو به روی هم ساییدم و با قدرت بیشتری شروع به دویدن کردم اما با گرفته شدن هودی گشادم از پشت, تعادلم رو از دست دادم و به پشت روی زمین افتادم.

درد در تک تک اندام هام پیچیده بود و قلبم داخل دهنم میکوبید.

حالا مطمئن بودم که گیر یکی از ساسنگ فن هام افتادم.

-چه مرگته که. . . که. . . انقدر تند دویدی؟

با ادا شدن این پرسش با صدای آقای بیون که از خستگی نفس نفس میزد, با شوک به فردی که بالای سرم ایستاده بود نگاه کردم.

-آقای بیون. . . اینجا چیکار میکنید؟؟

با وجود دردی که داشتم از جام بلند شدم و رو به روی اون پیرمرد ایستادم.

Perfectly Imperfect Onde histórias criam vida. Descubra agora