BAEKHYUN´S P.O.V
این دهمین فیکی بود که داشتم خلاصه اش رو براش تعریف میکردم و چانیول لحظه به لحظه با چشم هایی که درشت تر میشدن، درحال گوش دادن بود.
-یعنی من خیانت کردم به پارتنرم ولی اون احمق بازم برگشت پیشم؟
شونه ای بالا انداختم و لب زدم:
-آره دیگه...
کمی نگاهم کرد و بعد با جدیت از جاش بلند شد و سمت گوشیش که درحال شارژ شدن بود، رفت.
دست هاش رو تو هوا تکون داد و گفت:
-این چیزا احمقانست و احمقانه تر اینکه طرفدارای من فکر میکنن, خیانت همچین چیز ساده ایه که بتونن بعدش برگردن پیش پارتنرشون...
روی تخت دراز کشیدم و درحالیکه خمیازه میکشیدم، پرسیدم:
-خیلی گیر میدی... دیگه تعریف نمیکنم برات...
گوشیش رو برداشت و حین اینکه به سمت تخت قدم برمیداشت، گفت:
-باید بعدا تو لایوم باهاشون صحبت کنم... واقعا این نوع افکار برای زندگیشون خطرناکه.
دوباره داخل جلد پیرمردیش فرو رفته بود و باعث میشد تا بخوام بجای سر و کله زدن باهاش، چشم هام رو ببندم و در عالم خواب فرو برم.
اگر اون زیپ لعنتی نبود، حالا بجای خوابیدن کنار هم در حال انجام یه سری کارای دیگه بودیم.
آهی کشیدم و به سمتش برگشتم.
-هنوزم درد داره؟
درحالیکه گوشیش رو چک میکرد، جواب داد:
-حتی فکرشم نکن که بخوای نزدیکم شی... به اندازه ی کافی امشب عذاب کشیدم.
پام رو روی تخت کوبیدم و بی حوصله دندون هام رو داخل بازوهای سفتش فرو بردم و گاز محکمی ازش گرفتم.
با فریادی که کشید، سرم رو عقب کشیدم و زمزمه کردم:
-نمیخوای بگی که قراره همینطوری کنار هم بخوابیم و هیچ کاری نکنیم... پدرم دیگه اجازه نمیده تنها باشیم.
درحالیکه بزاقم رو از روی بازوش پاک میکرد، گفت:
-پوست دیکم یجوری خراش برداشته که حتی نمیتونم با دست حرکتش بدم! چه انتظاری داری؟
انگشتم رو به سمت باسنش بردم و با بیخیالی لب زدم:
-خب بذار من تاپ باشم...
برای ثانیه ای خشکش زد و بعد با دست هاش من رو از خودش فاصله داد.
-حتی شوخیشم قشنگ نیست بیون بکهیون.
اخمی کردم و روی تخت نشستم.
-دفعه پیش تو تاپ بودی... اینبار نوبت منه...
ESTÁS LEYENDO
Perfectly Imperfect
Fanficمن پارک چانیول ،تاپ آیدل کره، یه صبح بیدار شدم و دیدم اون رازی که به مدت ده سال سعی در مخفی کردنش داشتم، توسط ساسنگ فن نفرت انگیزم که به اسم BBH معروف بود فاش شده‼️ و اون راز چیزی نبود جز اینکه من یه گی لعنتیم💦🌝 اما این نکته افتضاح ماجرا نبود....�...