" بیا جانگکوک، بیا بهتر از هر دختری یه کاری کن احساس خوب کنم."
"تو مستی تهیونگ."
جانگکوک نمیتونست دست از نگاه کردن به تهیونگ برداره، انقدر که داشت جلوی خودشو میگرفت بدنش داشت میلرزید.
تهیونگ از روی تخت بلند شدو به سمت جانگکوک رفت. خودشو به جانگکوک چسبوند و خودشونو به سمت در هل داد و حالا جانگکوک بین خودشو در بود.
" تو مستی.."
نفسای جانگکوک به صورت تهیونگ میخورد.
" سعی کن و متوقفم کن بانیفیس."
جانگکوک درو قفل کرد و تهیونگو دوباره به سمت تخت برد، لباشو محکم روی لبای تهیونگ گذاشت. دستاش به سمت پایین رفتن و شلوار تهیونگو دراورد.
تهیونگ لوبو از کشوی بغلش دراورد و جانگکوک یکم کف دستش ریخت.تهیونگ یهو از خواب پرید، موهاش به خاطر عرق به صورتش چسبیده بودن.
" این دیگه چه خوابی بود.." داشت نفس نفس میزد.
اروم از تختش اومد بیرون، گوشه کمرشو ماساژ داد. از درون به خاطر همچین خواب کثیفی که دیده بود به خودش سیلی زد.
" تهیونگ؟"
تهیونگ وقتی یه صدایی از پشتش شنید یخ زد.
YOU ARE READING
+18/𝘛𝘢𝘦𝘬𝘰𝘰𝘬 ( completed)
Fanfiction" من واقعا به یک پرستار احتیاج ندارم ، ۱۹ سالمه ." - جانگکوک پرستار جدیده تهیونگه • Written by @meicrodon '