تهیونگ قبل اینکه به اتاقش برسه شروع به دراوردن لباساش کرد. بلیزشو توی کمدش پرت کرد، اهی کشید و داشت شلوارشو در میاورد.
در همون حال، جانگکوک اروم به سمت اتاق تهیونگ رفت، درو اروم باز کرد و تهیونگ تقریبا لختو دید.
تهیونگ برگشت و به جانگکوک چشم غره رفت.
" چرا اینجایی؟ لطفا فقط برو."
" من پایین بهت کمک کردم الان تو باید به من کمک کنی."
تهیونگ با دیدن برامدگی جانگکوک اب دهنشو پایین داد.
" منظورت چیه کمکت.."
" نظرت درباره این چیه که رو زانوهات بشینی و من بهت نشون بدم." جانگکوک شروع به دراوردن شلوارش کرد و لباشو خیس کرد.
بدون اینکه حرفی زده بشه، تهیونگ اروم روی زانوهاش نشست، زیپ شلوار جانگکوکو باز کرد و پایین کشیدش، با دیدن برامدگی جانگکوک که از روی شورتش معلوم بود تعجب کرد.
جانگکوک اروم غر زد انقدر که تهیونگ اروم بود، تنها چیزی که بهش فکر میکرد این بود که تهیونگ قرار بود سعی کنه کلشو توی دهانش بزاره.
تهیونگ شورتشو دراورد، جانگکوک اروم ناله کرد وقتی دیکش به شکمش خورد.
" تندتر باش بیبی." جانگکوک از بالا به تهیونگ زل زد." نمیخوای وقتی خشن میشم منو ببینی."
تهیونگ سریع سرشو تکون داد، لباشو لیس زد و دهنشو هرچقدر که میتونست باز کرد.
جانگکوک ناله کرد وقتی خودشو توی دهن گرم تهیونگ حس کرد. اولین بار بود که تهیونگ همچین کاری میکرد و جانگکوک برای اولین بارش خیلی مناسب نبود.
" اه.. همون طوری بیبی" موهای تهیونگو محکم گرفت.
لغب های که جانگکوک به تهیونگ میداد باعث میشد بدنش گرم بشه، چشماشو ببنده و سعی کنه که خفه نشه.
جانگکوک اروم شروع کرد که خودشو فشار بده، و تهیونگ به تهش دیکش نزدیک تر کنه.
تهیونگ داشت خفه میشد، همین طور داشت براش ساک میزد که یهو بدون اینکه حواسش باشه دندونشو روی دیک جانگکوک کشید، باعث شد صدای جانگکوک در بیاد.
" مواظب دندونات باش بیبی." لغبی که بهش داده شد دوباره باعث شد بلرزه.
تهیونگ دیکه جانگکوکو از دهنش بیرون اورد و سریع شروع به لیس زدنش و بوس کردنش کرد، دستشو روی طولش میکشید.
" اه همون طوری بیبی بوی. داری عالی انجامش میدی."
تهیونگ کاملن عقب کشید و نفس نفس زد وقتی دید خودش دوباره داره برجسته میشه.
" گفتم میتونی وایسی؟" جانگکوک سریع خودشو وارد دهن تهیونگ کرد، وقتی دیکش به ته دهن تهیونگ خورد ناله کرد.
تهیونگ دهنشو بست و به حرکت دادن سرش ادامه داد. یه دستشو هنوز داشت روی دیک جانگکوک حرکت میداد و با دست دیگش سعی کرد دیک خودشو بگیره.
نفس های جانگکوک سنگین شدن و موهای تهیونگو محکم تر گرفت، باعث شد که تهیونگ بفهمه چقدر نزدیکه. تهیونگ اروم جانگکوکو نگاه کرد، انقدری که معلوم بود داره لذت میبره، قلبش تند تند زد. حس عجیبی بود، خودشم داشت کم کم واقعا لذت میبرد.
قبل اینکه تهیونگ وقت کنه سرشو بکشه عقب، جانگکوک توی دهنش اومد و ناله ارومی کرد، سرش به عقب افتاد انقدر که احساس خوبی داشت.
" هی جانگکوک، روی کمد چند تا کوکی هست، میتونم.." بکهیون با یه لبخند بزرگ وارد اتاق شد، لبخندش اروم بسته شد وقتی دوتا پسرو دید.
" چندتا..":)))))
YOU ARE READING
+18/𝘛𝘢𝘦𝘬𝘰𝘰𝘬 ( completed)
Fanfiction" من واقعا به یک پرستار احتیاج ندارم ، ۱۹ سالمه ." - جانگکوک پرستار جدیده تهیونگه • Written by @meicrodon '