" دود! من واقعا یه برنامه ای داشتم!" بکهیون همین طور که تهیونگ داشت از پله ها بالا میبردش گفت.
"نه، من دارم بهت میگم، من نمیتونم با اون تنها باشم." درو محکم بست و دستشو تو موهاش گذاشت.
" جانگکوک؟ چرا که نه؟ خیلی دوست داشتنیه!" بکهیون روی تخت دراز کشید و به سقف نگاه کرد و دستشو روی سرش گذاشت.
" هروقت که تنهایم یه کاری میکنه که به سکس ختم میشه." تهیونگ کنار دوستش دراز کشید و به سقف نگاه کرد.
بکهیون در جوابش فقط گفت هم و دوتاشون به سقف نگاه میکردن. بوی غذا توی اتاق پیچید، بکهیون لبخند زد در حالی تهیونگ فقط غر زد.
" من واقعا برای غذای مجانی هیجان زده ام!" بکهیون از روی تخت بلند شد.
" واقعا احمقی چرا اصلا باهات دوستم."
دوتاشون سکوت کرده بودن و فقط به بوی غذا و صدای سرخ کردنی که از پایین میومد توجه میکردن.
" تجاوز بود؟" بکهیون بالاخره حرف زد و متوجه خالی شدن شونه های تهیونگ شد، " یا.. تو هم دوست داشتی؟"
جواب تهیونگ فقط ادامه دادن به نگاه کردن به سقف بود. بکهیون نفسشو بیرون داد و به طرف تهیونگ برگشت.
" میدونی میتونی به من بگی." نشست و دستشو رو شونه تهیونگ گذاشت.
" فکر کنم منم دوست داشتم. نمیدونم." تهیونگ اهی کشید و سرشو تکون داد.
" تو باکره بودی پس هرچیزی به جز دستت حس خوبی داره." بکهیون قبل اینکه تهیونگ بزنتش خندید.
صحنه هایی از پارتی تو فکر تهیونگ میومدن؛ تو ماشین، سکسشون، صبح بعدش. نفسشو بیرون داد و بغل دوستش بلند شد.
" میدونم که سرت شلوغ بود، پس مرسی که منو با اون تنها نزاشتی."
" هی هرچیزی برای غذای مجانی." بکهیون دستاشو کش داد تا خستگیش در بیاد و دیدشو از تهیونگ گرفت. " به علاوه بر اینکه اون یه کاری میکنه کمتر از لحاظ جنسی ناامید باشی، خوشم میاد از این." خندش خیلی زور با ضربه دست تهیونگ به سرش تموم شد.
YOU ARE READING
+18/𝘛𝘢𝘦𝘬𝘰𝘰𝘬 ( completed)
Fanfiction" من واقعا به یک پرستار احتیاج ندارم ، ۱۹ سالمه ." - جانگکوک پرستار جدیده تهیونگه • Written by @meicrodon '