Ink, Lip Locking and the Moonlight

1.1K 224 96
                                    

اگه آپ کردن یخورده طول کشید ببخشید...بدونید وسط امتحان و نقاشی و ترجمه گیر کردم!

نظراتتون خیلی برام مهمه، حتما بهم بگید...

______________________________

.

.

.

روز مهمونی زودتر از اون چیزی که فکرشو میکردم رسید. صادقانه میگم که من این هفته خیلی کار خاصی انجام ندادم، مثل همیشه آدم تنبلی بودم. خیلی پلی استیشن بازی کردم، فیفا، کال عاو دوتی، و یه بازی ای که اسمش Bulletstormعه و مایکل گفت من خوشم میاد. ازش لذت بردم، ولی فحش دادن های بازی عجیب بود، انگار داشتن زیادی تلاش میکردن. یه عالمه آهنگ گوش دادم که کار مورد علاقمه. سلیقه های مختلفی دارم؛ از pop گرفته تا screamo ازشون لذت میبرم. اینا خودشون منو گیر آوردن، همینجوری تو پلی لیست آیفون ام اومدن. من یه عالمه خواننده و بند داشتم که فقط یکی دوتا آهنگ ازشون رو دوست داشتم. چند باری گیتارم رو دستم گرفته بودم، فقط برای اینکه یادم نره چه حسی داره.

اوه، آره. من عادت داشتم آهنگ بنویسم. مطمئن نیستم میشه بهشون گفت خوب یا نه، هر چند که مایکل با این مخالف بود چون اون عاشق آهنگام بود. از وقتی اون تمومش کرد من گیتار نزدم.

الان روی تختم تو اتاق کوچیک سفیدم دراز کشیدم. یه حس خاصی به سفید داشتم، باعث میشه احساس تمیزی داشته باشم. ملحفه هام، پرده ها و فرش روی کف چوبی هم حتی سفید بود. چیزای زیادی رو دیوار اتاق نداشتم، فقط یه پرچم دانکستر و یه دیوار خاطره که پر از عکسای مست بودن ه که با رفیق هام گرفتم؛ یه کالج دیوونه وار. چندتاییشون پاره شده بودم، فقط چهره لبخند زده منو نشون میدادن.

"لویی میتونی کمکم کنی این کیسه هارو بیارم؟" مایکل داد میزنه، و من میتونم صدای خوردن شیشه ها رو به هم بشنوم. اون تازه از تسکو برگشته، برای خودم و خودش برای امشب نوشیدنی خریده. من دونگ خودمو میدادم، الکل اصلا ارزون نیست.

سریع بلند میشم و بدو از پله ها میرم پایین، از پله ی سوم میپرم و تقریبا میوفتم روش. یه عالمه کیسه هست، پر از غذا و تنقلات، لیوان و اونقدری هست که بشه باهاش یه ارتش رو سیر کرد.

"یه عالمه غذا خریدی، مایکل." من از پذیرایی داد میزنم تا به گوشش برسه.

"نایل داره میاد. و تو هم قراره بخوری." یه توضیحی میده. من کاملا میتونم این شرایط رو درک کنم. من مثل خوک میخورم. مردم از این جوک میسازن، اینکه من قد کوتاهم و نمیدونن چیزایی که میخورم کجا میره. من بهشون میگم میره تو باسنم. نه اینکه خیلی گنده باشه، ولی مطمئنا بزرگترین قسمت بدنمه.

کیسه ها رو برمیدارم، تقریبا تو هر دستم سه تا کیسه هست و به سمت آشپزخونه میرم و اونجا دوباره میندازمشون زمین.

Broken Repair  (L.S)Where stories live. Discover now