The Heat and Fight

1K 184 138
                                    

دیگه گفتی ها رو گفتم =)

*خطر اسمات*

.

.

.

______________________

دید لویی

من و هری به قرارهامون مثل قبل ادامه میدیم. ما به یه ساحل زیبا توی Brighton رفتیم. اون منو خیلی جاهای دوست داشتنی ای برای شام برده. ما حتی شهربازی هم رفتیم، تمام بازی هاش رو سوار شدیم.

هنوزم اون عصبانی بود. اون با من خیلی بد رفتار میکرد و ما یک سره دعوا میکردیم. قرارهامون دیگه خوش نمیگذشت. خلاصه بگم که، من دیگه دوست نداشتم باهاش وقت بگذرونم.

حالا بدتر، جوری بود که منو میبوسید. خیلی سطحی، و دیگه مثل قبل آرامش بخش نبود. اون از بوسیدنم نفرت داشت. میدونم که نباید قبلا بهش عادت میکردم، ولی حداقل اون موقع حس چندش بودن نداشتم. جوری که انکار هیچی نیستم. اون داشت منو روانی میکرد. من انتخاب نکردم که گی باشم. من انتخاب نکردم که تو این موقعیت باشم.

الان دیگه هر موقع صورتش رو میدیدم، خونم سریع به جوش میومد. من متنفرم که ازش متنفرم. اون قبلا خیلی دوست داشتنی بود.. و من مجبور بودم تمام خوشحالی و عشقی رو که معمولا دور وبرشه ببینم.

اون یه شبه به یه هیولا تبدیل شده بود، و فکر نمیکنم میخواست درست بشه.

سه ماهی میشه که ما قرار گذاشتن رو شروع کردیم، و من افسرده تر شدم وقتی میفهمم که 9 ماه دیگه مونده. به چه دلیل جهنمی ای من باید برای این کار انتخاب میشدم؟ چرا من بوسیدمش؟ لعنت به زین و اون جرئت مسخره اش.

آه میکشم. نمیتونستم اونو مقصر بدونم. نه واقعا. در حق زین انصاف نبود. اون احتمالا خیلی درباره این فکر کرده، با در نظر گرفتن اینکه جرئت اون احتمالا زندگی یکی از بهترین رفیق هاشو به گند کشیده.

رو تختم نشستم، و از گوشام دود خارج میشه. فکر میکنم این بهتر از موقعیه که بخاطر جک دور خودم جمع میشدم. در عوض الان هری جاش رو گرفته.

من فقط به این خاطر عصبانیم چون میدونم که امشب باید با هری به عنوان قرارش برم یه مراسم اواردز، و مجبور بودم یه شب توی هتل باهاش بمونم. منیجمنتش تصمیم گرفته بود الان زمانیه که ما باید بنظر بیاد داریم میریم مراحل بعدی. اونا خیلی در این مورد هوشمندانه رفتار میکردن. ما همیشه توی روزنامه ها بودیم، آخرین رسوایی که هری کام اوت کرده.

با طعنه میخندم. هری ترجیح میده بمیره تا بخواد حتی با انگشت کوچیکه اش منو لمس کنه، حالا سکس به کنار.

مراسم موسیقی کل هفته تو ذهنم بوده، از موقعی که دوشنبه بهم خبرشو دادن. من با مایکل دربارش حرف زدم، که فقط بهم گفت آروم باشم و از نوشیدنی مجانی لذت ببرم. من نمیتونستم لذتی ببرم. هری بالاخره یه جایی امشب قراره فگ صدام کنه، و منم در جواب باهاش دعوا میکنم که معلوم نشه ناراحتم کرده.

Broken Repair  (L.S)Where stories live. Discover now