یعنی دبیری که سوال و امتحان میده، و میگه خودت صحیح کن نمره بده هم نوبره به خدا...:///
.
.
.
____________________________________
نمیدونم چند وقته اینجا موندم، ولی الان هوا تاریک ه. من مثل یه توپ روی زمین خودمو جمع کردم، دست مایکل روی کمرمه. من خواب نبودم ولی چشمام بخاطر کمبود مایعات داخلشون میسوزن. دیگه گریه نمیکنم، ولی فقط خیلی آروم هق هق میکنم، صداهای آرومی ازم در میاد. بخاطر این فوران احساساتم خجالت زده ام، مطمئنم که پسرا از پایین صدامو شنیدن. من خیلی آروم ولی مطمئنا از اون حالت در میام، و دست مایکل در جواب دورم سفت تر میشه. این خیلی خوبه، ولی من بهش تکیه نمیدم.
"لو، گرسنه ای؟" آروم ازم میپرسه، نمیخواد دوباره باعث گریه کردنم بشه. آروم دستشو داخل موهام میکشه، و معده ام صداهای بلندی از خودش در میاره. کل روز هیچی نخوردم. آروم میخنده، ولی من در جوابش نمیخندم. "الان برمیگردم."
"ممنون." به زور بهش میگم.
*********************************************************************
صبح روز بعد با صدای بلند پیامک گوشیم که سکوت رو میشکنه، بیدار میشم. به ساعت که نگاه میکنم میفهمم 10:23 صبحه. حتما به این حجم از خواب نیاز داشتم. الان حس بهتری دارم، احساساتم واقعا و به خوبی قفل شدن.
نذار بیان داخل، نذار ببینن.
اینقدر تیکه های فروزن رو نگو، لاو.
ناله میکنم، خودمو از روی تخت بیرون میارم. نور های سفید داخل اتاق تقریبا باعث میشن اتاق سرد و کمی طوسی رنگ بنظر بیاد. متوجه میشم که موهای نرمم بخاطر گریه هام به پیشونیم چسبیده و همونجا خشک شده. با موهام عقب میزنمشون، به این فکر میکنم که من مطمئنا باید برم حموم.
آیفونم رو برمیدارم، با یه چشم باز به صفحه اش نگاه میکنم، میفهمم که یه پیامک از یه شماره ناشناس دارم پس قفلش رو باز میکنم. من همیشه گوشیم رو با رمز قفل نگه میدارم، مخصوصا وقتی که عکس ها و پیام های قدیمی از اون رو داخلش نگه داشتم. نمیدونم چرا فقط پاکشون نمیکنم. شاید از شکنجه ای که بهم میدن خوشم میاد.
از طرف: ناشناس
سلام.
هری ام.
فقط میخواستم بهت خبر بدم فردا یه 'قرار شام' داریم.
لو ساعت 5 میاد و ظاهرت رو مناسب میکنه. –اچ
واو. چشم هام از روی کلمه هام از روی کلمه ' مناسب' برداشته نمیشه و همینجوری هی تو مغزم تکرار میشه، تصور میکنم که چه مفاهیم مختلفی میتونه داشته باشه. این نباید منو اذیت بکنه، چون من خیلی وقته اهمیتی به ظاهرم نمیدادم.
KAMU SEDANG MEMBACA
Broken Repair (L.S)
Fiksi Penggemarلویی به همراه دوستش مایکل تو لندن زندگی میکنه. اون خودشه، و خودش کاملا پرسروصدا و پر هیجان ، پررو و بامزس... و به این اشاره کردم که اون گی ه؟ یه عالمه تتو داره و زیاد فحش میده. لویی بخاطر یه رابطه ای که خیلی بد تموم شده، با مشکلاتش سر و کله میزنه...