A New Contract and Winter Breaths

1.1K 179 43
                                    

.
.
.
.

___________

من 5 روز کامل منتظر میمونم.

آره، پنج روز. میدونم.

چیزی نگفتن مثل عذاب بودد برام ولی نمیخواستم توی همچین چیزی بدون درست فکر کردم سریع تصمیم بگیرم.

باید با مغزم فکر میکردم نه با دیکم.

دیدن هری که هر روز تو خونه میچرخید و دونستن اینکه اون منو میخواست ظالمانه بود. نه فقط در حق خودم، بلکه برای اون.

و همونجور که اون آدم خیلی خوبی بود، حتی یه بار هم اعتراضی نکرد. نگاه توی چشم هاش رو چند بار دیده بودم، وقتی که مچش رو موقع زل زدن به خودم میگرفتم، ولی اون هیچوقت منو مجبور به تصمیم خاصی گرفتن نکرد.

امروز صبح که بیدار شدم، خیلی تایم زیادی برای فکر درباره پیشنهاد هری گذاشتم. من همینطور درباره سکسی که داشتیم هم فکر کردم. حداقل 5 بار مجبور شدم سفت شدنم رو درست کنم قبل از اینکه دوش بگیرم و اماده بشم.

از اتاق که بیرون میرم میخواستم برم مایکل رو ببینم. وقتش بود که باهاش واقعا وقت بگذرونم- و فقط درباره هری حرف نزنم.

حرف از هری شد، وقتی وارد پذیرایی میشم اون روی مبل نشسته و داره با یکی پشت گوشی حرف میزنه. با ادبانه بهش لبخند میزنم وقتی از کنارش رد میشم و اونم جوابمو میده.

"میفهمم. میتونم تا ساعت 3 اونجا باشم. چقدر منو اونجا نیاز داری؟ اوکی. خوب بنظر میرسه." صحبت میکنه، چشم هاش از روی مسیری که من میرم برداشته نمیشه. یه تیشرت ساده بلند و جین های همیشگیش رو پوشیده. بنظر نمیاد زیاد تیپ زده باشه. لباساش راحته.

کت جین ام رو برمیدارم و میپوشمش، قبل از اینکه سریع موهام رو توی آینه چک کنم. دست میکشم داخلش و مرتبش میکنم.

"من دارم میرم پیش مایکل." تقریبا زمزمه میکنم، نمیخوام مزاحمش بشم. انگار داره درباره یه چیزی مرتبط با گروه حرف میزنه. واقعا نمیدونم چرا حس میکنم باید بهش بگم کجا دارم میرم.

"اوکی" لب میزنه، و انگشت شستش رو بهم نشون میده. "خب، اونا چی میخوان؟" ادامه میده و من از خونه میرم بیرون.

*******************

"واو." مایکل میگه، به جای خاصی نگاه نمیکنه ولی مطمئنا تو چشماش میشه دید که سورپرایز شده. "سریع اومدی."

میخندم. روی مبل کناریمون تکیه میدم و دستام رو پشت سرم میذارم، خیلی راحتم.

"ولی جدی لو،" ادامه میده. "میخوای چه جوابی بدی؟"

"میخوام قبول کنم." جواب میدم و سقف رو نگاه میکنم تا از نگاهش دوری کنم. میدونم که میخواد چه جوابی بده.

"اگر بد تموم بشه چی؟ میدونم که میگی هیچ احساساتی نباید قاتی بشه، ولی اگر تو عاشق بشی چی؟ اونوقت چی میشه؟" میپرسه و یخورده ترسیده. میتونم درکش کنم. هیچکس نمیخواد با قلب شکسته من مواجه بشه.

Broken Repair  (L.S)Where stories live. Discover now