نیازی نیست چپتر قبلی رو دوباره بخونید.
معذرت میخوام.
امیدوارم دوست داشته باشید.
_____________________
دید هری
دوست دارم بگم که چه مرگمه. نمیدونستم. من داشتم خیلی چیزا رو سر لویی خالی میکردم، چون میدونستم هرچند آروم آروم ولی مطمئنا داشت باعث میشد که به گرایشم شک کنم. داشت منو دیوونه میکرد. وقت هایی که پیشش نیستم کاملا به همین موضوع فکر میکنم.
بوسیدنش، مثل نفس کشیدنه. دوست داشتم بگم که نیازی ندارم بهش فکر کنم، ولی وقتی منیجمنت درست زیر گردنم نفس میکشه، سعی میکنه که ما رو به شکل یه زوج نشون بده، مجبور بودم که گاهی بهش فکر کنم. گاهی اوقات حتی بدون فکر کردن میبوسیدمش.
این باعث میشد سریع شرمنده بشم. میدونم که نباید باشم. هر زوج گی دیگه ای میخواید بهم نشون بدید. ثانیه ای بیشتر فکر نمیکردم که بگم عالین، که اینکه همو دارن عالیه. عشق، عشق بود. هیچ توضیح دیگه ای لازم نداره.
پس چرا اینکارو میکردم؟ من هیچوقت قبل از لویی پسری رو نبوسیده بودم. هیچوقت انتظار نداشتم که اونجوری باشه.
ولی خب چرا فقط لویی بود که بهم این احساسات رو میداد؟
به خودت خونریزی مغزی نده.
فلش بک**
زیر دوش به خودم لبخند میزنم، میدونستم که روز ام رو با یه حال خوبی شروع کرده بودم. میدونستم که لویی رو یجورایی امروز میبینم؛ منیجمنت بهم یه چیزایی گفته بود. حس میکنم که به همدیگه نزدیک تر شده بودیم، و مثل دوست میمونیم، البته به جز باری که رو دوشمونه.
داشتم بیشتر متوجه بوسه هایی که داشتیم میشدم. هیچوقت بوسیدن لویی سخت نبود. خیلی شیرین. همیشه خیلی لذتبخش. اینقدری که حتی وقتی منیجمنت نگفته بود هم میبوسیدمش، ولی فقط وقتی تو اجتماع بودیم تا هیچ توضیح دیگه ای نیاز نداشته باشه.
بیشتر از همه، میخواستم بعد از اینکه جک اونو شکسته بود، خوب اش میکردم. میخواستم بهش روزهای خوبی رو نشون بدم، یا حتی ذهنشو از اون دور کنم. عاشق این بودم که باعث لبخندش بشم.
فقط فکر کردن راجع بهش باعث میشد برای خودم لبخند بزنم.
دوش گرفتنم تموم میشه، خودم رو خشک میکنم، و برمیگردم داخل اتاقم. یه اتاق بزرگ و معمولی دونفره بود، به جز اینکه یه کمد اختصاصی که میشد داخلش رفت برای لباسام داشتم. اتاقم آبی بود چون عاشق رنگ دریا بودم.
همونجور که روی تختم نشستم و صورتم رو خشک میکنم برام یه پیام میاد. گوشیم روی میز میلرزه.
برش میدارم، و پیام رو باز میکنم چون از طرف منیجمنته.
از طرف: منیجمنت
YOU ARE READING
Broken Repair (L.S)
Fanfictionلویی به همراه دوستش مایکل تو لندن زندگی میکنه. اون خودشه، و خودش کاملا پرسروصدا و پر هیجان ، پررو و بامزس... و به این اشاره کردم که اون گی ه؟ یه عالمه تتو داره و زیاد فحش میده. لویی بخاطر یه رابطه ای که خیلی بد تموم شده، با مشکلاتش سر و کله میزنه...