part :4

254 54 37
                                    

چانیول همینکه خواست بشینه نفس های گرمیو پشت گردنش حس کرد.
با ترس پشت سرشو نگاه کرد و این بار حس کرد فقط برای یک لحظه سایه کسیو پشت سرش دید.

حالا ترس جاشو به تعجب داد.
الان واقعا کسیو دیده بود؟
نکنه داره توهم میزنه؟
با تردید به سمت بچه ها برگشت.

بکهیون رو بروش نشسته بود و اون مجبور بود بین کیونگسو و شیومین بشینه نگاهش به بکهیون
افتاد که زیر لب ازش میپرسید چی شده؟
اروم سرشو تکون داد و مثل خودش لب زد "هیچی"
بکهیون سرشو تکون داد و نگران به چانیولش نگاه کرد.

چانیول که نگاه نگران بکهیونو دید سعی کرد
یکمم که شده بخنده تا عشق کوچولوشو بیشتر از این نگران نکنه‌.

یه کم اونطرف تر شیومینی بود که با شَک و چشایی ریز شده نگاهش بین بکهیون و چانیول میچرخید
"فک کنم اینجا ی خبرایی هست"

شیومین همونجور که تو ذهنش با خودش درمورد این دوتا حرف میزد موزیانه خندید و نگاهشو به
چانیولی که کنارش نشسته بود دوخت.

چانیول که سنگینی نگاه شیومینو حس کرده بود نگاهشو از بکهیون گرفت و نگاهشو به شیومین دوخت نگاه خیره شیومینو ک دید به مسخره ترین حالت ممکن یه لبخند دندون نما زد.
شیومین همونجور که میخندید با سر به بکهیون اشاره زد و آروم گفت
"بجای من به اون نیگاه کن خودشو کشت تا ببینیش "
چانیول همونجور که سعی میکرد به بکهیون نگاه نکنه مثل شیومین لب زد
"یااااا چرتو پرت نگو "
شیومین خودشو کشید سمت چانیول و کنار گوشش پچ زد
"چانیول نیگاش کن حالت چشماش یجوریه که
انگار میخاد منو تیکه تیکه کنه"

چانیول با تعجب سرشو بلند کرد و به بکهیون نگاه کرد همینکه چشمش به بکهیون افتاد خندش گرفت شیومین دروغ نمیگفت بکهیون یه جوری به شیومین نگاه میکرد که انگار داره شیومینو تو ذهنش به هزارتا تیکه نامساوی تقسیم میکنه همون لحظه کیونگسو با دست ب پهلوی چانیول کوبید

"یااااا چته؟یواش تر هم میتونسی بزنی اصلا چرا صدام نزدی؟"
کیونگسو همونجور که ساندویچو کوبید تو شکم چانیول بهش توپید
" اتفاقا صدات زدم چند بارم صدات زدم ولی ظاهرا حواست به رو ب روت بود"

وقتی کیونگسو حرفشو زد با سر به بکهیون اشاره کرد چشم های چانیول از تعجب گرد شد

"شتتتتتت ینی انقد ضایع بودیم که اینم فهمید؟ "

سرشو انداخت پایین و همونجور که اروم ساندویچشو گاز میزد به اتفاقای چند ساعت پیش فکر میکرد.
غرق فکر بود که حس کرد موهاش به عقب کشیده شد انقد شکه شده بود لقمه توی گلوش پرید و به سرفه افتاد.
همه با نگرانی ب چانیولی نگاه میکردند که به طرز وحشتناکی سرفه میکرد بکهیون با عجله بطری اب کنارشو برداشت و کنارش نشست .
چانیول به سختی تونست با خوردن اب یه ذره از حالت خفگی در بیاد بعد اینکه یکم حالش جا اومد بدون اینکه به نگاه بقیه اهمیت بده رو به شیومین و کیونگسو عصبی داد زد

missing nineWhere stories live. Discover now