"اوه صورتش خونی شده"
کای گفت و بی خیال روی صندلی گهواره ای لم داد
کیونگسو عصبی به کای نگاهی کرد تموم سلول های بدنش فریاد میزدن که کای دستی توی
این اتفاق داشته ولی چرا؟چه اتفاقی برای دوست عزیزش افتاده بود؟
بکهیون لبخند بیجونی زد و سعی کرد از جاش بلند شه تا عشقشو نگران نکنه ولی بی فایده بود
سرش به طرز وحشتناکی گیج میرفت
چانیول با دستمالی که از سهون گرفته بود مشغول پاک کردن خون های صورت بکهیون شد
وقتی دست چانیول با زخم کنار چشمش برخورد کرد ناله ای از یبن لب هاش فرار کرد
شنیدن صدای ناله بکهیون براش مثل فشرده شدن قلبش بود انگار که کسی قلبشو توی مشتش
گرفته بود و با تموم وجودش فشار میدادبا بغض به بک نگاه میکرد
"چیشد بک؟چرا افتادی؟"
سهون با تردید پرسید و منتظر بود بکهیون بگه پاش پیچ خورده یا شلوارش زیر پاش گیر
کرده و باعث افتادنش شده و حرفی که بک زد شک سهون و کیونگسو رو برای دست
داشتنه کای توی این اتفاق بیشتر میکرد"داشتم لباسمو مرتب میکردم همینکه خواستم از پله ها پایین بیام یکی هلم داد بخدا دروغ
نمیگم محکم هلم داد حسشس کردم دستای لعنت شدشو حس کردم میفهمی چان؟نمیشه از
اینجا بریم؟من میترسم"بکهیون گوشه لباس چانیولو توی مشتش گرفته بود و با عجز فشار میداد
چانیول با ناراحتی به اشک هایی که از چشم های بک پایین میومدند نگاه میکرد
"داری زیادی بزرگش میکنی چانیول اینجوری دوس پسرت لوس میشه"
دستی که چانیول به گونه بک نزدیک میکرد بین راه خشک شد چی شنید ؟
گوش هاش درست شنیدن؟این صدای کای بود؟
زیادی بزرگش کرده بود؟
نگاه شکه و ناباور همه روی کای نشست ولی کای بیخیال از این همه مرکز توجه بودن
پاهاشو روی هم انداخته بود و با تمسخر به چانیولی که بکهیونو توی بغلش فشار میداد نگاه
میکرد پوزخنده اعصاب خورد کنه گوشه لبش به طرز وحشتناکی روی اعصاب کیونگسو
خط مینداخت"بزرگش کردم؟چیو؟ اینکه بکهیون خونی جلوت افتاده واست مهم نیست؟ تو عوض شدی
کای عوض شدی یعنی خودت حس نمیکنی یه چیزایی توی این کلبه درست نیست؟
خود عوضیت همون روزی که اومدی اینجا توی اون حموم کوفتی چه اتفاقی واست افتاد ها؟فکر
کردی چون ازت نمیپرسیم یعنی برامون مهم نیست؟نه احمق معلوم نیست چه بلایی سرت
اومده زخمای روی بدنت نرمال نبود کای نبووووود"چانیول با صدای بلندی حرفاشو زد و بدون توجه به کای از چن خواست کمکش کنه تا
بکهیونو به اتاقشون ببره

ESTÁS LEYENDO
missing nine
Terror"لذت بخش ترین قسمت ماجرا اینجاست که تو داری زجر میکشی و راه نجاتی برات نیست و من دارم از این حال تو انرژی میگیرم"