ییشینگ بعد گفتن این حرف چشم هاشو بست و یه نفس عمیق کشید.
درحالی که سعی میکرد عصبانیتشو کنترل کنه به سمت ماشین رفت
"لطفا سوار شید بریم تا به تاریکی نخوردیم"
همه آروم به سمت ماشین حرکت کردند. سوهو خواست بازم رانندگی کنه که ییشینگ جلوشو گرفت
"خودم رانندگی میکنم تو خسته شدی بهتره یکم بخوابی تا حالت بهتر بشه."
سوهو بدون هیچ حرفی سرشو تکون داد و سوار ماشین شد و خودشو روی اولین صندلی خالی ک دید پرت کرد و سرشو به پشتی صندلی تکیه داد و چشم هاشو بست.کسی چیزی نمیگفت و یه سکوت آزار دهنده توی ماشین حاکم بود یکی دو ساعتی به همین روال گذشت تا اینکه ییشینگ ماشینو نگه داشت.
همه متعجب بهش نگاه میکردندکای با تعجب به ییشینگ نگاه کرد
"هیونگ چرا وایسادی؟چیزی شده؟"
"یه چیزی خیلی عجیبه! بچه ها نگاه کنید اینجا یه سه راهیه در صورتی که توی Gps
هیچ نشونی از سه راهی نیست."
کیونگسو از پشت نوازشگرانه دستشو روی سر ییشینگ کشید
"یه بار دیگه مسیر رو وارد کن شاید اشتباه شده."ییشینگ چند دقیقه با Gps ور رفت در نهایت عصبی چندتا مشت به فرمون کوبید.
"چته ییشینگ حالا چرا انقد عصبی شدی؟"
عصبی "این جی پی اس کوفتی هیچ مشکلی نداره هربار که مسیر رو وارد میکنم بازم همون مسیر قبلیو نشون میده تا اینجا هم که طبق مسیر جی پی اس درست اومدیم ولی این سه راهی معلوم نیست از کجا پیداش شده. هیچ ایده ای هم ندارم که از کدوم یکی از راه ها باید بریم و این وضعیت مزخرف خیلی رو مخمه."
یه نگاهی به اطرافشون انداختند هیچکدوم حس خوبی به موقعیتی که توش قرار گرفته بودند نداشتند واقعا خیلی مکان ترسناک و عجیبی بود.
چانیول سرشو تکون داد و با گفتن بریم یه نگاهی بندازیم زودتر از بقیه از ماشین پیاده شد.
بعد از چانیول بچه ها یکی یکی پیاده شدند .هرکی یه گوشه وایساده بود و این سه راهی عجیب نگاه میکرد .
با صدای خش خشی که از پشت سرشدمیومد سرشو به همون سمت چرخوند و وقتی چیزی ندید نگاهشو به بچه ها دوخت .
بعد چند دقیقه شیومین به حرف اومد
"حالا باید چیکار کنیم؟کسی ایده ای داره که از کدوم یکی از این راه ها بریم؟"
سهون خودشو سمت شیومین کشوند
"شیومین هیونگ راست میگه حالا باید چیکار کنیم؟باید کدوم یکی از اینارو انتخاب کنیم؟خیلی ترسناک ب نظر میرسن " پشت بند حرفش با ترس به اون منظره عجیب نگاه کرد.چِن با تردید به دوست هاش نگاه کرد
" نظرتون چیه رأی بگیریم؟"
همه موافق سرشونو تکون دادن وبعد رأی گیری که انجام دادند قرار بر این شد که از راه سمت چپ برن.همه سوار ماشین شدن و چانیول کنار مونده بود که بکهیون زودتر سوار شه.
همینکه خواست پاشو توی ماشین بذاره بازم یه صدای خش خش از پشت سرش شنید صداش یجوری بود که انگار یه چیزی داشت با سرعت بهش نزدیک میشه با هول به پشت سرش نگاهی انداخت ولی در کمال تعجب باز هم هیچ کسی رو ندید.
یه ذره دیگه دور و برشو نگاه کرد و وقتی مطمئن شد کسی اون اطراف نیست بی خیال شونه بالا انداخت و سوار شد.سرجاش نشسته بود و داشت بیرونو نگاه میکرد که حس کرد یه چیزی داره پهلوشو سوراخ میکنه عصبی سرشو به سمتی ک داشت پهلوش سوراخ میشد چرخوند که با قیافه خندون بکهیون مواجه شد.
بدون توجه به عصبانیت چند لحظه قبلش مات لبخند بکهیون شد آخ که چقدر دلش میخواست لپشو بکشه.
با حس تکون خوردن دست بکهیون جلوی صورتش دست از فکر کردن برداشت.
پوکر نگاهش کرد
"نمیتونسی صدام بزنی؟واجب بود پهلومو انگشت کنی؟"
بکهیون خندید
"کِیفِش به همین بود دیگه.
دیدم زیادی تو فکری گفتم قبل اینکه تو افکارت غرق شی بهت شوک بدم."
بعدهم با تخسی تمام نگاهش کرد و چندبار پشت سرهم پلک زد.
دیوونه ای نثارش کرد و بازم سرشو سمت پنجره چرخوندم.بِک بهش نزدیک تر شد و سرشو کنار گوش چانیول برد
"چانیول یه چیزی بگم مسخرم نمیکنی؟"شکه از این همه نزدیکی بک خودشو کمی عقب کشید
"نه بگو"
سرشو انداخت پایین و در حالی که داشت با انگشتای دستش بازی میکرد با مِن مِن شروع به حرف زدن کرد
" موقعی که داشتیم برای اینکه از کدوم راه بریم رأی میگرفتیم یه صدایی شنیدم. یه صدای خش خش از پشت سرم میومد انگار یکی داشت برگای خشک شده زیر پاشو لگد میزد ولی وقتی پشت سرمو نگاه کردم کسیو ندیدم و بعدش گذاشتم به پای اینکه یکی از شماها دارید اینکارو میکنید ولی چان هیچ کدوم از شماها اون لحظه از جاتون تکون نمیخوردین."با شنیدین این حرف ها از زبون بکهیون تکونی خورد چانیول سعی داشت خودشو قانع کنه که اون صدایی که شنیده بود توهم بوده باشه و حالا با وجود حرفهای بکهیون حس کرد این اتفاق واقعی تر از یه توهمه. پس بجز اون بکهیونم این صدارو شنیده بود.
با صدای بکهیون که اسمشو صدا میزد از فکر بیرون اومدم. توی دو راهی بدی گیر کرده بود که بهش بگه اونم اون صدا رو شنیده یا نگه؟
یه نفس عمیق کشید و درحالی که سعی میکرد خونسرد به نظر بیاد بهش نگاه کرد
" منم اون صدا رو دوبار شنیدم یکیش وقتی بود ک تازه از ماشین پیاده شدیم یکیشم وقتی بود که خواستم سوار ماشین بشم"لرزش بدن بِک و دید و به خودش لعنتی فرستاد که چرا حقیقتو بهش گفته
سعی کرد حرفی که زده رو تا حدی ماست مالی کنه
" البته اینجا جنگله پس عجیب نیست که اون صدای خش خش برای یه حیوون بوده باشه"بِک با ی صدای لرزون گفت
" آ آره راست میگی یادم نبود حتما یه حیوون این اطراف بوده."نیم ساعتی گذشت و کسی چیزی نمیگفت سرشو به پشتی صندلی تکیه داد و چشم هاشو بستم سعی کرد یکم بخوابه.
همینکه چشم هاش داشت گرم خواب میشد صدای نگران سهون باعث شد خوابش بپره و با عصبانیت نگاهش کرد
" بچه ها حس نمیکنید اینجا یکم عجیب غریبه؟نگاه کنید چقد ترسناک و عجیب غریبه."
به سختی چشم هاشو که از شدت خواب داشتن میسوختن رو دوباره، باز کرد واینبار بجای سهون عصبی به بیرون نگاه کرد.
با چیزی که اون بیرون دید خواب از سرش پرید و سیخ سرجاش نشست ....تا اینجا که خوندین فیک چطور بود؟نظرهاتون واسم مهمه ❤ اگ خوشتون اومد ممنون میشم انگشتتون اون ستاره خالیو لمس کنه❤👑

ČTEŠ
missing nine
Horor"لذت بخش ترین قسمت ماجرا اینجاست که تو داری زجر میکشی و راه نجاتی برات نیست و من دارم از این حال تو انرژی میگیرم"