missing nine

858 96 26
                                    


با خنده داشت به کای و بکهیون نگاه میکرد که مثل دیوونه ها وسط وَن میرقصیدند. همه از اینکه داشتید واسه چند روز میرفتند تعطیلات خوشحال بودند .بجز کای و بکهیون که وسط بودن بقیه سر جای خودشون ، خیلی ریز خودشونو تکون میدادن سوهو که خیر سرش راننده بود بجای اینکه حواسش به رانندگیش باشه بیشتر داشت میرقصید تا اینکه رانندگی کنه.

چند ساعتی از حرکت کردنشون میگذشت ولی همه همچنان داشتن حرف میزدن اما چانیول یه گوشه نشسته و به بکهیون زل زده بود.

هربار که بکهیون میخندید حس میکرد قلبش میخواد منفجر بشه، هنوزم روز اولی که اون توت فرنگی خوردنیو دیده بود به یاد داشت؛ وقتی اونو به عنوان عضو جدید اکسو معرفی کردن، اون موقع وقتی سرش رو واسه نگاه کردن بهش بلند کرد احساس کرد یه فرشته ی کوچولو جلوش ایستاده.

ناخوداگاه حس کرد قلبش داره از جاش کنده میشه. هرچی بیشتر میگذشت بیشتر جذب این کیوتچه میشد.

خودشم یه مدت از این احساساتش گیج شده بود نمیدونست چه دردیه که وقتی اونو میبینه قلبش شروع به تند زدن میکنه و دوست داره بره جلو و بغلش کنه انقد جلوی خودشو میگرفت که نره جلو و اون لبای کوچولوی صورتیشو نبوسه یا اون دستای کوچولو و ظریفشو توی دستاش نگیره ، ولی الان یه چند ماهی میشه که از حسش مطمن شده بود چند ماهی میشد که فهمیده بود عاشق این توت فرنگی شده و انقدر این حسش بهش عمیق و جدی هست که وقتی کسی بهش نزدیک میشه دلش میخواست بره چهارتا بادمجون زیر چشماش بکاره.
از اینکه نمیتونست چیزی از علاقش به بکهیون بگه خیلی کلافه میشد
ولی نمیدونست چرا حس میکرد بکهیونم نسبت به بهش بی میل نیست هربار که داره یه کاری انجام میده سنگینی نگاه یکی رو ، روی خودش حس میکنه و وقتی سرشو بلند میکنه متوجه نگاه خیره بکهیون به خودش میشه . تاحالا چندبار اینجوری مچشو گرفته بود هربارم که میفهمه مچشو گرفته یه لبخند خجالتزده تحویلش میداد و سرشو مینداخت پایین.
بعضی وقتا که چان ،سهون یا کیونگسو رو بغل میکرد میرفت تو خودش یا همش با اخم نگاهش میکرد و چانیولم این حرکاتشو توی فانتزیا و تخیلاتش به پای حسودی کردناش میذارش و کلی ذوق مرگ میشد.
با متوقف شدن یهویی ماشین از توهم زدن دست کشید صدای اعتراض بچه ها بلند شد و چیزی که این وسط عجیب بود سوهویی بود ک شُکِه و مات داشت رو ب رو نگاه میکرد
"هیونگ چیزی شده؟چرا وایسادی؟هیونگ؟هیونگ با توام"
چِن بود که با نگرانی سوهو رو مخاطب قرار داده بود

بعد چند لحظه سوهو از شوک بیرون و اومد و با صدای لرزونی شروع به حرف زدن کرد
"یه دختر بچه پرید جلوی ماشین ،چون سرعت ماشین زیاد بود نتونستم ماشینو کنترل کنم و بهش زدم من یه بچه رو زیر گرفتم "
بعد از این حرفش از ماشین پیاده شد و پشت سرش ییشینگ و کیونگ و چِن هم پیاده شدند.
چند دقیقه گذشت، ولی معلوم نبود اون بیرون چه خبر شده و چه اتفاقی افتاده  که سوهو کلافه و عصبی داشت ی چیزیو مدام برای بچه ها توضیح میداد چون یه کمی از ماشین دور شده بودند نمیشد چیزی از حرفاشون فهمید.
بکهیون در حالی که با چشم های ریز شده بهشون خیره شده بود بلند شد"بریم بیرون ببینیم چیشده "
شیومین هم حرف بکهیون رو تایید کرد و مثل بکهیون از روی صندلیش بلند شد
"راست میگه پاشید بریم ببینیم چخبره"
با عجله از ماشین بیرون رفتند و کنار سوهو ایستادند ولی خیلی عجیب بود هرچی چشم میچرخوندند خبری از هیچ بچه ای اون اطراف نبود
"اینجا که هیچ بچه ای نیست"
"دقیقا مشکل همینجاست چانیول ماهم داریم به سوهو همینو میگیم،اون بچه ای که بهش زدی کجاست؟سوهو هیونگ عزیزم توهم زدی بچه ای در کار نیست خودت ببین اصن بچه ای اینجا میبینی؟"
سوهو کلافه جواب چن رو داد
" خودم دیدمش دیدم پرید جلوی ماشین دیدم با ماشین بهش زدم "
ییشینگ عصبی دستشو به صورتش کشید و یه نفس عمیق کشید
"ببین مگه نمیگی تصادف کردی؟پس اون بچه کجاست؟ها؟کجاست؟اصن خیال میکنیم پاشده فرار کرده پس این ماشین لامصب نباید ی ذره ضربه میخورد؟این ماشین هیچیش نشده حداقل باید بخاطر برخوردش با اون بچه ای که تو میگی باید یه ذره بدنه اش میرفت داخل ببین این ماشین کوفتی هیچیش نیست سالمه "

missing nineWhere stories live. Discover now