part :8

192 46 60
                                    


چانیول با عجله وارد اتاقک شد و به بکهیون شکه شده خیره شد


"چیشده بک حالت خوبه؟چرا داد زدی؟"


بکهیون با ترس وسایل جعبه رو جلوی پای چانیول روی زمین خالی کرد و حالا چانیول با چشم های گرد شده به دستبند های فلزی

و چندتاوسایل دیگ که مربوط به شکنجه کردن بود نگاه میکرد


چانیول روی زمین نشست و با دست های لرزونش تیغی رو برداشت که خون خشک شده روی اون خیلی توی چشم میزد


بکهیون با عجله به سمت جعبه های دیگ رفت و اون هارو هم خالی کرد



عجیب ترین قسمت ماجرا وقتی بود که بکهیون محتویات جعبه اخرو خالی کرد ی پاکت کهنه از جهبه بیرون افتاد پاکتی که پر بود از لکه های خون خشک شده



بکهیون با چشم های ریز شده ب متحویات پاکت نگاهی انداخت بعد چند ثانیه مغزش تازه تونست همه چیز رو درک کنه

پاکتو گوشه ای پرت کرد و خودشو عقب کشید


چانیول با ترس به بکهیون رنگ پریده نگاه میکرد نمیدونست بکهیون چی توی اون پاکت دیده بود که اینجوری شده بود



پاکتو برداشت ولی از شانس بدش چون پاکتو برعکس گرفته بود محتویات پاکت روی زمین پخش شد و چانیول با ناباوری به انگشت های قطع شده و چشم های از حدقه در اومده ای که روی زمین غلت میخوردن نگاه میکرد


پس این خون خشک شده روی پاکت برای اینا بود؟



بکهیون دست چانیول و گرفت و با خودش به بیرون اتاق برد

"بنظرت به بچه ها بگیم؟"

چانیول با صدای لرزونی به حرف اومد


بکهیون که سعی میکرد ترسشو نشون نده از روی تخت بلند شد و همونجور که اتاق بیرون میرفت جواب چانیولو داد


"اره شاید اینا باعث بشه از این کلبه دل بکنن و بیان از اینجا بزنیم بیرون من میرم به سوهو بگم بیاد تو به بقیه خبر بده بیان تو اتاق "


چانیول سری تکون داد و بدون در زدن وارد اتاق ییشینگ و چن و شیومین شد

missing nineNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ