آروم لای پلک هاشو باز کرد نوری که از پنجره به داخل اتاق سرک میکشید نشون دهنده این بود که
خیلی وقته صبح شده .می خواست بازم چشم هاشو ببنده که یهو یاد اتفاقی که دیشب واسه کای افتاده بود افتاد خواست سرجاش بشینه که متوجه شد چیزی به کمرش چسبیده با تعجب پتو رو کنار زد و چشمش به جسم مچاله شده بکهیون افتاد .
بکهیون پاهاشو توی شکمش جمع کرده بود و تا جایی که میشد سرشو توی سینه اش قایم کرده بود و یکی از دستهاش تیشرت چانیولو چنگ زده بود.
چانیول آروم دست بکهیونو از لباسش جدا کرد و سرشو بلند کرد روی بالشت گذاشت پتو رو روش
مرتب کرد از روی تخت بلند شو به سمت پنجره رفت پرده سفید قدیمی رو کشید تا نور خورشید
بکهیونشو بیدار نکنه .اروم روی پا چرخید و از اتاق خارج شد.
تصمیم گرفت اول دستو صورتشو بشوره بعد به کای سر بزنه روبه روی اینه دسشویی وایساده بود و بی هدف داشت به تصویر خودش نگاه میکرد هنوزم نمیدونست کای چرا توی اون وضعیت بود.نمیدونست چرا کای اینکارو با خودش کرده بود.
کلافه سرشو تکون داد و مشتشو پر اب کرد و به صورتش پاشید ابو بست و از دستشویی بیرون رفت .
اروم در اتاق کای رو باز کرد همینکه خواست وارد اتاق بشه صدای پچ پچ مانندی از توی اتاق توجهشو جلب کرد با تعجب در اتاقو بیشتر باز کرد که با دیدن بقیه دوستاش با خیال راحت وارد اتاق شد.
اروم وارد اتاق شد و درو پشت سرش بست زیر لب سلامی کرد و به تخت نزدیک شد.
صورت کای رنگ پریده تر از همیشه بنظر میرسید و لباش سفید شده بود ظاهرا هنوز بیدار نشده بود سوهو به همشون اشاره زد که از اتاق برن بیرون.
کیونگسو قبل از اینکه از اتاق بره بیرون پتو رو روی کای مرتب کرد و اروم از تخت فاصله گرفت و همراه بقیه از پله ها پایین رفتن.
"بکهیون کجاست؟ نمیبینمش؟"
شیومین درحالی که پشت سر چانیول حرکت میکرد اروم ازش پرسیده بود.
"خواب بود دلم نیومد بیدارش کنم"
چانویل کنار گوش شیومین پچ زد و خودشو روی نزدیک ترین کاناپه ای ک دید ولو کرد.
صدای نگران کیونگسو توجه همه رو به خودش جلب کرد
"دیشب حتی یه ناله هم نکرد دریغ از اینکه یه ذره هم تکون بخوره نگرانشم "
ِچن درحالی که شونه های کیونگسو رو ماساژ میداد زمزمه کرد.
"اصلا چرا باید کای همچین کاری بکنه؟ اونکه حالش خوب بود"
ییشینگ کلافه دستشو توی موهاش کشید.
"تا خودش بیدار نشه نمیتونیم بفهمیم چرا همچین کاری کرده"
ŞİMDİ OKUDUĞUN
missing nine
Korku"لذت بخش ترین قسمت ماجرا اینجاست که تو داری زجر میکشی و راه نجاتی برات نیست و من دارم از این حال تو انرژی میگیرم"