part10

1.2K 424 70
                                    

لباسهای خیسم رو به چان سپرده بودم تا با خشک کن کمی از خیسیش کم کنه.

تیشرتی که بهم داده بود بلندیش تا زانوهام میرسید و با اون شلوار گرمکن بلندش که با چندین لایه تا خوردن هنوز هم به کف زمین کشیده میشد ، به مضحکترین شکل ممکن در اومده بودم.

با لبهای اویزون به داخل هال جایی که چان مشغول جمع کردن کتابهاش از روی کاناپه بود رفتم. با دیدنم توی اون لباسها هرچند تلاش کرد جلوی خنده اش رو بگیره ولی خیلی موفق نبود
"نخند یول. دارم حس میکنم از عمد بزرگترین لباسهات رو بهم دادی".

حوله افتاده دور گردنم رو برداشت و مشغول خشک کردن موهام شد. سعی کردم جلوش رو بگیرم ولی گفت از این کار خوشش میاد ، دیدن من وقتی شبیه یه موش خرمای خیس شده بودم.

*****
بعد از روشن کردن ماشین لباس شویی، کش و قوسی به تن خسته ام دادم. تمام غروب و حتی بعد از شام به جمع کردن و تمیز کردن خونه بهم ریخته چان گذشته بود. خونه ای که دوهفته قبلش خودم همه جاش رو تمیز کرده بودم. کی فکرش رو میکرد پارک چانیول ، دادستان جوان تا این اندازه بی نظم و تنبل توی تمیزی خونه اش باشه.

کنارش روی کاناپه نشستم و سرم رو به بازوش تکیه دادم. خسته بودم و نمیخواستم به این فکر کنم شاید خلاف چیزی که گفته باشه این تماس بدنهامون ممکنه معذبش کنه. چان برگه هایی که دستش بودن رو کناری گذاشت و به پشتی کاناپه تکیه داد. حالا جام بهتر شده بود و راحتتر میتونستم استراحت کنم. با چشمهای بسته گفتم "پارک چانیول بی نظم ، اگه باز فکر کردی به بهانه باهم وقت گذروندن میتونی من رو بیاری تا خونه ات و تمیز کنم ، باید بگم پسر بهتره فراموشش کنی چون دیگه این سمتها پیدام نمیشه".

از خستگی زیاد فقط دلم میخواست همون طور تکیه داده بهش بخوابم ولی زمزمه ارومش وقتی به گوشم رسید چشمهام تا اخرین حد خودشون باز شدن

"اگه به بهانه تمیز کردن خونه بخوام بیای تا اینجوری کنارم باشی چی؟"

زمزمه اروم چان ، صادقانه حرفی نبود که هیچ وقت انتظار شنیدنش رو از اون مرد داشته باشم و همین باعث شده بود نتونم عکس العملی نشون بدم.

چانیول میخواست کنارش باشم درست همون طور که من میخواستم . تکیه ام رو از بازوش گرفتم و کمی خودم رو ازش جدا کردم. وقتی حرفش رو زیرلب زده بود یعنی احتمالا نمیخواست من بشنومش ، قصد نداشتم با یه عکس العمل هیجانی باعث بشم چان حرفش رو پس بگیره.

"میشه لطفا چیزی رو یادت بمونه؟ برای بودنم کنارت تو هیچ وقت نیاز به بهونه نداری یول ، هر وقت که بخوای من هستم".

چانیول بی حرف از کنارم بلند شد و به طرف اتاقش رفت ، همینکه حرفش و انکار نکرده بود برام کافی بود. بعدها میتونستم بیشتر ازش بخوام. در حال حاضر بودنم کنارش خوشحالش میکرد.

shout my silence[[complete]]Where stories live. Discover now