part20

1.2K 364 90
                                    

چانیول کنار یشینگ و پدر بکهیون نشسته بود و طوری در مورد شدت بارش برف صحبت میکردند که انگار چندین سال از اشناییشون میگذره.

بکهیون که مادرش به زور از اشپزخونه بیرونش کرده بود ، کنار سولهی نشست. سولهی نوناش از وقتی که از اتاقشون بیرون اومده بودن به شکل خیلی مشکوکی اونها رو زیر نظر گرفته بود. وقتی سنگینی نگاه سولهی رو حس کرد به سمتش برگشت و اروم پرسید "نونا مشکلی پیش اومده؟"

سولهی چشمهاش رو ریز کرد و کمی به سمت بکهیون خم شد "اون پولیور خیلی به دوست پسرت میاد، سلیقه ات حرف نداره ولی فک نمیکنی یه کم زود هدیه ات رو دادی؟ تا کریسمس هنوز چند ساعتی مونده".

بکهیون چرخی به چشمهاش داد و ماگ شیر گرمی که با خودش اورده بود رو سمت سولهی گرفت "نونا بیا این و بخور ، مامان گفت بدم بهت".

سولهی لبخند دندون نمایی زد و کنار گوش بک گفت "بوی شامپوی دوست پسرت خیلی خوبه، فقط جالبه خیلی سلیقه هاتون توی شامپو یکیه اخه تو هم همین بو رو میدی".

بکهیون از لای دندونای به هم چفت شدش غرید "نونا".

سولهی اما به شیطنتش ادامه داد و یه بار دیگه توی گوش بکهیون گفت "سری بعد بهش بگو گردنت و کبود کنه که بتونی زیر لباست پنهانش کنی، لبهات زیادی توی چشمه. یه کم جلوی پدر و مادرت جالب نیست لبهات انقدر ورم کرده و کبود باشه هیونی".

بکهیون که واقعا از دست سولهی کلافه شده بود با اخم گفت "چرا انقدر منحرفی نونا؟ هیونگ میدونه از این حرفها میزنی؟"

سولهی خندیدو به یشینگ اشاره کرد "هیونگت؟ برو خدا رو شکر کن من جلوش رو گرفتم، و گرنه میخواست براتون کاندوم بیاره".

بکهیون وحشت زده سر جاش تکون خورد "خدایا شما دو تا زن و شوهر خیلی بی ادبید. اون بچه بیچاره که بدنیا بیاد باید به مامان بگم ازتون دورش کنه، هر جفتتون بداموزی دارید".

یشینگ وقتی صورت قرمز شده بکهیون رو دید متوجه شد احتمالا سولهی داره اذیتش میکنه. با خنده رو به برادرش گفت "هرچی بیشتر واکنش نشون بدی سولهی بدتر میکنه بک ، فقط به حرفهاش گوش نکن".

اقای بیون شرمنده از کارهای بچه های پر سرو صداش سری به نشونه تاسف تکون داد و با دستش اهسته ضربه ای روی پای چانیول زد "ممکنه ما کمی خصوصی صحبت کنیم؟"

چانیول به نشونه احترام کمی خودش رو خم کرد "البته، هر طور که شما تمایل داشته باشید".

چانیول به دنبال پدر بکهیون از روی کاناپه بلند شد و برای چشمهای نگران هیونش لبخندی زد.

*****

مدتها قبل وقتی بکهیون تعریف کرده بود ، توی یه خونه سفید زندگی کرده و بزرگ شده ، چانیول معنی حرفش رو درک نکرده بود. ولی حالا با دیدن این خونه به خوبی فهمید منظور بکهیون چی بوده. هرچند عنصر رنگ توی این خونه کم کاربرد نبود ولی بخش عظیمی از طیف رنگی خونه به سفید اختصاص داشت. از اتاق خواب سفید ابی روشن بک ، تا پذیرایی سفید نیلی خونه و حالا کتابخونه سفید قهوه ای که هرچند تیره تر از باقی قسمتهای خونه به نظر میرسید ولی همچنان غالب رنگ بکار برده شده سفید بود.

shout my silence[[complete]]Where stories live. Discover now