part3

1.3K 464 129
                                    

روی پله های خروجی ساختمان دانشکده بودم و با همکلاسی هام در مورد پروژه ی تحقیقاتی که قرار بود مشترکا برای واحد اپیدمولوژی ارائه بدیم صحبت میکردم که هه می رو دیدم.

کمی دورتر روی نیمکتی نشسته بود و به کتونی هاش خیره بود. اون ساعت کلاس نداشت و قاعدتا باید می رفت خونه. در تایید تصمیمی که نمیدونستم به چه قرار شده، سری تکون دادم و کمی بعد سمت جایی که هه می نشسته بود رفتم .

سایه ام روی صورتش افتاد و جلوی افتابی که مستقیم بهش می تابید رو گرفت. سرش رو بلند کرد و با لبخند نگاهم کرد. ولی وقتی سرش رو برای دیدن شخص دیگه ای به اطراف چرخوند و ندیدش لبخندش از صورتش پاک شد"پس جونگده کجاست؟ کجا موند دوباره؟"

+ جون امروز نیومد کلاس. نمیدونم جشن چی به چیه کمپانی پدرش بود و اونم به عنوان تنها پسر خانواده باید حتما حضور سبزش رو نشون میداد.

هه می به حرفم لبخندی زد و از روی نیمکت بلند شد"حتی تصور جون تو کت و شلوار هم خنده داره،پس بیا ما بریم."

+ چرا نرفته بودی خونه؟

-کلاسم بیشتر طول کشید منم تصمیم گرفتم منتظر بمونم با هم بریم، خیلی وقته با همدیگه قدم نزدیم.

به صورت گرفته اش نگاه کردم هه می خیلی خوب به نظر نمیرسید "خوبه.ولی جوجه رنگی مطمئنی منتظر من بودی؟ خودت میدونی من شنبه ها زودتر میرم فروشگاه و معمولا بعد کلاس خونه نمیام"

هه می نگاهم کرد. عمیق ، نامطمئن و غمگین. من به اندازه تمام چند ماه همخونه بودنمون میشناختمش و میدونستم خیلی خوب نیست "راستش حوصله خونه موندن نداشتم و میخواستم یه کم بیرون بچرخم. گفتم شاید باهم بریم فروشگاه، منم چند تا کتابی که لازم دارم  بردارم.هوم؟ نظرت چیه؟"

اون زیاد روبه راه نبود ولی وقتی تصمیمی برای گفتنش به من  نداشت اصراری نکردم. از اونجایی که هنوز وقت داشتم و برای رفتن به فروشگاه دیرم نشده بود تصمیم گرفتیم به خواست هه می کمی قدم بزنیم. سکوتمون که طولانی شد ، هه می خیلی اروم پرسید "بکی فکر میکنی ده سال دیگه کجاییم؟هنوز باهم دوست میمونیم؟"

سوال هه می عجیب بود. دونستن در مورد اینکه قرار ده سال بعد چه اتفاقی بیافته ؟! حقیقتا دوست داشتم رابطه ام با دوستای جدیدم رو ادامه بدم "در مورد کجا بودنش، من میخوام برگردم بوسان این چیزیه که همیشه بهش فکر میکنم.کار کردن تو شهر خودم و بودن کنار خانواده ام. جونگده هم باید موند دید جنگ پدر و پسریشون رو کی میبره. نتیجه اش ممکنه بکشونتش ژاپن. اما با همه اینا دوست میمونیم، این رو مطمئنم. ده سال دیگه وقتی ازدواج کنی بچه دار بشی من مثل یه عموی خوب موهای دخترت رو می بافم و اون رو جای دختری که هیچ وقت قرار نیست داشته باشم لوس میکنم. امیدوارم تو یه دختر مثل خودت داشته باشی، ولی نمی تونم برای جونگده ارزوی یه پسر مثل خودش رو داشته باشم. مطمئنا داشتن دو تا کیم جونگده وحشتناکه".

shout my silence[[complete]]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang