part15

1.1K 366 48
                                    

لیوان شیر رو از دست مادرش گرفت و لبخند بی جونی به لب اورد. میخواست تظاهر کنه حالش خوبه ، حق نداشت بیشتر از این خانواده اش رو نگران کنه . چند ساعت از اتفاقی که افتاده بود میگذشته و بکهیون توی این مدت به کمک ارامبخشهایی که هیونگش به زور به خوردش داده بود به خواب رفته بود. دیگه داشت از خودش و نگرانیهای بی انتهایی که برای خانواده اش ساخته بود متنفر میشد.

سعی کرد از تختش بیرون بیاد ولی دستهای گرم مادرش روی سینه اش قرار گرفت و به عقب هولش داد"بکهیون بهتر فکر بیرون اومدن از این تخت رو نکنی. نه تا زمانی که همه چیز رو برام تعریف نکردی. برادرت بهم گفت چه اتفاقی امروز افتاده و چه مکالمه ای با پارک چانیول داشته. اون مرد ... پارک چانیول کسی که اذیتت میکنه هیون؟"

بکهیون سریع و با تعجب به چشمهای مادرش نگاه کرد. هیچ وقت تا این حد مادرش رو جدی ندیده بود و هیچ وقت فکر نمیکرد بعد از تموم چیزهایی که از چانیول برای مادرش تعریف کرده اون همچین فکری در موردش کنه .
"چی میگی مامان؟ یول من رو اذیت نمیکنه. اون هیچ وقت این کارو نمیکنه".

خانم بیون با عصبانیت شونه های بک رو گرفت و کمی فشرد "پس چرا اینجایی؟ بگو چرا باید پسر من انقدر داغون و مریض برگرده خونه ؟ چه بلایی سرت اومده. اگه چانیول کسی نیست که رهات کرده یعنی این تو بودی؟ رهاش کردی درحالیکه دوستش داشتی؟ چرا؟ چرا بکهیون؟"

بکهیون به چشمهای اشکی مادرش خیره شد. لیوان شیرش رو روی میز گذاشت و کمی خودش رو بالا کشید "باشه مامان همه چیز رو برات میگم".

سئول،جولای 2016

پنج ماه از روزی که من اون مرد و توی دادگاه دیدم میگذشت. من به جای اعتماد به چانیول و سپردن پرونده بهش تصمیم گرفتم با برنامه یونگ هیونگ پیش برم. فضای نت در اختیارمون قرار داشت و خیلی زود خبرهای مربوط به پرونده جزو اخبارهای روتین شده بود. نظرات کاربرای اینترنتی تبدیل شد به یه اعتراض گسترده در مورد تجاوزهایی که سالانه اتفاق می افته و دولت و پلیس بهش بی اعتنا بودن.

از ابتدای ماجرا وقتی هه می متوجه کاری که کرده بودیم شد اول مخالفتش و بعد سکوتش رو بهمون نشون داد. هه می از یه جایی به بعد اصلا خودش رو توی هیچ چیز دخالت نمیداد. حمله های عصبیش شدت گرفته بود و اسیبهای فیزیکی که به خودش وارد میکرد هر روز بیشتر میشد. راهی برای پا پس کشیدن وجود نداشت. میدونستم کاری که شروع کردیم داره هه می رو نابود میکنه ولی دیگه از کنترل ما خارج شده بود.

چانیول چندین روز با من قهر بود و نمیتونست این عمل خودسرانه ام رو ببخشه. با شدت گرفتن اعتراضات و به میدون اومدن مقامات و فشاری که به دادگستری جهت حل این پرونده میاوردن ، رشته کار از دست چان خارج شده بود و این بیشتر عصبیش میکرد.

shout my silence[[complete]]Where stories live. Discover now