°•چپتر هشتم: پان اسپرمیا

7.8K 2K 1.3K
                                    

سوهو نگاهشو از کاغذ روبروش برداشت و روی پسرای پشت میزش انداخت. هردو رو صندلی هاشون نشسته بودند و جوری لبخند میزدند که عقبی ترین دندون هاشون هم مشخص بشه. دوباره به امضای روی برگه نگاه کردو بعد با آه کوتاهی کاغذو پایین گذاشت.

"خیلی خب آقایون، بهتره هرچه سریعتر بریم سر اصل مطلب."

کاغذو آهسته کنار سه ردیف مداد تراش شده ای گذاشت که بنظر با خط کش هم نمیشد اونطور منظم چیدشون. نگاه چان و بک از میز چهارگوش و مرتب برداشته شدو رو چشم های مدیر پرورشگاه افتاد.

"اولین چیزی که برای من مهمه نظم و ترتیبه. من بشدت روی با برنامه بودن کارکنان اینجا تاکید دارم و امیدوارم تو این یه هفته بتونیم باهم کنار بیایم. این برگه‌ی برنامه های این یه هفته تونه."

نگاه دو پسر روی دو تا برگه‌ی جدیدی افتاد که تو دستای سوهو بودند.

"برنامه ی کلاس ها و کارهاتون خیلی واضح توشون نوشته شده فقط لازمه بدونین باید هر روز صبح راس ساعت ۸ اینجا باشین و تا قبل از ۸ شب کارهاتونو تموم کنین."

گوشه‌ی لب چان همونطور که لبخند میزد با حالت تیک داری لرزید:"دارین میگید ما باید ۱۲ ساعت بی وقفه اینجا کار کنیم؟"

سوهو سرشو به تایید تکون داد و نرم لبخند زد.
"البته."

بک نگاهشو به زور از کاغذ برنامه ها کند و روی چان انداخت. همسر سابقش متقابلا درحال تماشاش بود.
دوازده ساعت کاری، یعنی دوازده ساعت تحمل کردن پارک چانیول لعنتی. یعنی دوازده ساعت تحمل صدای رومخش و ریخت نحسش. خب حالا که بک بیشتر فکر میکرد شاید سپری کردن چند شب داخل هلفدونی اونقدراهم بد نبود.

"نظرتون چیه همین الان با بچه ها آشنا بشین؟ اونا واقعا کوچولوهای شیرینی اند مطمئنم ازشون خوشتون میاد. اوه البته قبلش..."

سوهو با ابرو به هودی مشکی بک اشاره کرد.

"باید یه فکری به حال کلمه‌ی رو لباست بکنیم آقای بیون. این اصلا برای محیط بچه ها مناسب نیست."

چان با دنبال کردن نگاه سوهو روی لباس بک با جمله‌ی سفید رنگ و بزرگ "fuck my ex" مواجه شد و ناخودآگاه حس کرد بک اون هودی رو با منظور خاصی پوشیده.

پسر کوتاه تر به هودی گشادش خیره شد و اخماشو توهم کرد:"مگه چشه؟! این روزا لباس مورد علاقمه. اصلا قراره چجوری درستش کنیم؟"

نگاه کنجکاوشو بالا اورد و سوهو دوباره لبخند زد.

"اونو بسپارینش به من."

***
وقتی مدیر پرورشگاه اونقدر با اطمینان گفت بسپارینش به من، بک اصلا انتظارشو نداشت که نقشه‌ش چسبوندن یه اموجی صورتک خندون رو لباسش باشه.

بهرحال سعی کرد جواب پوزخندای چانیولو با یه چشم غره‌ی وحشتناک بده و دنبال سوهو راه بیافته. وقتی هر سه به در اتاق بازی رسیدند سوهو دستشو رو دستگیره گذاشت و همونطور که بازش میکرد گفت:"همونطورکه گفتم نظم و ترتیب بچه ها شرط اوله و اگه یه وقت-"

•𝑫𝒊𝒗𝒐𝒓𝒄𝒆𝒅 𝑹𝒐𝒎𝒆𝒐𝒔༄Where stories live. Discover now