"مراحل مراقبت از گربهی باردار... بارداری گربهها معمولا ۶۳ تا ۶۹ روز طول میکشد... یک گربه میتواند به طور متوسط بین ۴ تا ۶ بچه در هر بار حاملگی داشته باشد. ۴ تا ۶ تا؟؟ مگه جنگه؟!"
چانیول دستی به موهای آشفتهی قرمز رنگش کشید و ادامهی مطلب رو از روی صفحهی سایت خوند.
"در دوران بارداری گربهی شما شروع به افزایش وزن میکند و اشتهایش به حد چشمگیری زیاد میشود..."بکهیون همونطور که روی صندلی ایستگاه اتوبوس نشسته بود نگاهش رو به چانیولی انداخت که تند تند مطالب اینترنت رو از موبایلش میخوند. سرش رو به میلهی کنار صندلیها تکیه داده بود و نگاهش روی نیمرخ همسر سابقش قدم میزد.
"درست مانند انسانها گربه ها نیز در طول بارداری خود دچار تهوع صبحگاهی و هوس کردن یکسری غذاها میشوند... گاد قراره ویار هم بکنه!"
بکهیون خندید. تصور چانیول موقع هم زدن یه شربت آبلمیوی کوچولو کنار تشک صورتی میو درحالیکه کمر و سرش رو نوازش میکرد بامزه بود. بامزه تر از اون تصور یه مشت بچه گربهی شیطون بود که از سر و کولش بالا میرفتند و صورتشو لیس میزدند. بکهیون با خودش فکر کرد چانیول از کی تا حالا به داشتن حیوون خونگی علاقهمند شده؟ تا جایی که یادش بود نهایت تلاش چانیول میتونست نگهداری یه ماهی توی تنگ باشه و غیر از اون هرچیز دیگهای رو دردسر ساز و غیر بهداشتی میدونست. یکم بیشتر فکر کرد. اگه قرار بود چانیول حیوون خونگی داشته باشه مطمئنا سگ رو ترجیح میداد. چرا سگ نخریده بود؟
"هی."
بکهیون چند بار پلک زد و تازه متوجه چانیولی شد که مستقیماً نگاهش میکرد.
"به چی فکر میکنی؟"
نفس عمیقی کشید و سرش رو از روی میله برداشت.
"هیچی."انگشت چانیول به پیشونیش خورد.
"امکان نداره یکی به هیچی فکر نکنه. به قول لوکاس حتی وقتی تلاش میکنی به هیچی فکر نکنی داری به این قضیه که نباید به چیزی فکر کنی فکر میکنی."بکهیون چند دور پلک زد و بعد چشمهاش رو توی حدقه چرخوند.
"خیلی خب... الان دارم به یه چی فکر میکنم. و اون اینه که ما چطور تونستیم اینقدر به هم دروغ بگیم.""دروغ؟!"
چانیول یکی از ابروهاش رو بالا انداخت. بکهیون نفسش رو بیرون داد و حجم زیادی از بخار لبهاش رو ترک کرد.
"منظورم دوست پسر داشتن من و ازدواج توئه...""عاها..."
چان آروم سرش رو تکون داد. دستهاش دور کَریِر آبی رنگ میو محکمتر شدند."منظورم اینه که... هرچقدر بیشتر بهش فکر میکنم مضحکتر بنظر میرسه. فرض کن! ما کل اون شب رو داشتیم واس هم خالی میبستیم."
چانیول نیشخندی زد.
"تو بهم گفتی ۶ ماهه با دوست پسرت تو رابطهای و هر روزم بیشتر عاشق هم میشین."
"تو هم گفتی یه بچهی سه ماهه داری."
"تو راجب شعبه دار شدن فست فودیتون دروغ گفتی."
"و تو گفتی مدیر حمل و نقلی!"
ŞİMDİ OKUDUĞUN
•𝑫𝒊𝒗𝒐𝒓𝒄𝒆𝒅 𝑹𝒐𝒎𝒆𝒐𝒔༄
Hayran Kurgu✤ خلاصه↶ طلاق، بنظر میرسید آخرین راه نجات بکهیون و چانیول بعد از ازدواج فاجعه بار یک ساله شون باشه. ولی چی میشه اگه سرنوشت بعد از دوسال زندگی سینگلی و رابطه های بی ثمر دوباره رومئوهای بد اخلاقو بهم برسونه؟! ✤ کاپل⇜ چانبک ✤ ژانر⇜ فلاف، کمدی، رمن...