°•چپتر پانزدهم: دستت رو شد!

6.4K 1.9K 930
                                    


تصور همه از یه زوج ایده آل اینه که علاوه بر بیرون، تو خونه هم مثل مدل های بیرون اومده از مجله ی تامی هیلفیگر تیپ بزنن. لباس های کاپلی کیوت بپوشن، و راجب زوج های گی اونی که کوچولوتر و تو بغلی تره لباس اوِر سایز پارتنرشو بپوشه و پر و پاچه‌ی بدون پشمش رو بیرون بندازه.

خب... درمورد چانیول و بکهیون واقعیت خیلی فرق داشت. اوکی، شاید اونا یکی دو هفته‌ی اول زندگیشون و مخصوصا تو ماه عسل حسابی جلوی هم خوشگل میکردند و سعی میکردند از مدل ها الگوبرداری کنند ولی... کام آن، کیه که تا آخر عمر حوصله ی دلبری کردن واس همسر عزیزش رو داشته باشه؟!

و اینجاست که اصل جدیدی به نام "تو باید منو با صورت پف کرده و جورابای پشمی لنگه به لنگه و زیر شلواری راه راه گشاد هم دوست داشته باشی" به وجود میاد. اصلی که چان و بک تقریبا باقی زندگی یک ساله شون رو با تکیه بهش پیش بردند و نتیجه ش هم رضایتبخش بود... جز این مسئله که تهش به طلاق منجر شد.

این بود که وقتی با صورت های اخمالو و شونه های فرو افتاده به کانتینر مشترکشون برگشتند، هیچکدوم ثانیه ای رو برای کندن شلوار و پوشیدن شورتک های گشاد تخت خوابشون هدر ندادند. بک لباس آستین کوتاه و گشادش رو پوشید و نیم نگاهی به چان انداخت که رکابی طوسیشو تنش میکرد. اینجوری نبود که تا حالا عضلات پشت کمرش رو ندیده باشه ولی... هولی شت! اون لعنتی دقیقا چقدر ورزش میکرد؟!

"خیلی خب، این بالش مرز بین قلمروی من و قلمروی توئه. وقتی خوابیدیم هیچکی حق نداره بدنشو از مرز اون یکی رد کنه. خب؟"
چان نگاهی به بالش ستون شده‌ی بینشون انداخت و گفت:"این عادلانه نیست. تو نیمه ی بزرگتر تختو واس خودت برداشتی."
سعی کرد بالش رو به عقب هول بده ولی بک دو دستی دیوار بینشون رو چسبید.
"این بخاطر اینه که من بدخوابم و زیادی لقد میپرونم. و اینکه تو مثل مومیایی فرعون میخوابی و تا صبح جم نمیخوری هم بی تاثیر نیست. پس این کاملا عادلانه ست."

چان که حوصله ی جر و بحث نداشت فقط چشماشو تو حدقه چرخوند و از پشت روی تشک ولو شد. این کانتینرهای کوفتی یه تخته واقعا احتیاج به بازنگری داشتن. چرا مهندساش این احتمالو نداده بودند که دو نفر نخوان کنار هم بخوابن؟!

بک به پهلو غلتید و بالشتو زیر سرش تنظیم کرد. اگه فقط میتونست نفس کشیدن مگس انسان نمای کنارشو نادیده بگیره عالی میشد. کم کم پلک هاش از خوابالودگی گرم میشدند که صدایی آرامشش رو به هم زد.
خرررر پففففف

اوه- چطور عادتهای همسر سابقش رو فراموش کرده بود؟!
پلک هاشو از هم باز کرد و با حالت پوکری به دیوار کانتینر خیره شد. ثانیه‌ی بعد روی پهلوی دیگه‌ش چرخید و به صورت غرق خواب چانیول زل زد. چان خیلی آروم به پشت خوابیده بود و خروپف میکرد. پلک هاش رو بست و نفس عمیقی کشید و دوباره باز کرد.

•𝑫𝒊𝒗𝒐𝒓𝒄𝒆𝒅 𝑹𝒐𝒎𝒆𝒐𝒔༄Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ