°•چپتر هجدهم: مافیاهای کینکی!

7.6K 1.8K 1K
                                    

زمین به شکل مسخره‌ای گرده.

این تنها جمله‌ای بود که وصف حال پارک چانیول می‌شد. درست همین دو ماه پیش بود که چان جلوی بک نقش یه مرد خانواده دار رو بازی کرده بود و حالا کارش به جایی کشیده بود که جلوی بقیه نقش دوست پسر بکهیون رو بازی کنه.

گاد- اگه فقط اون روز دستشو سمت باسن هواسا دراز کرده و لقب منحرف رو به جون خریده بود الان مجبور نبود تو همچین وضعیتی باشه.

با کوبیده شدن چند تا کاغذ جدید روی میزش از جا پرید و به یوکی نگاه کرد.‌ همکار مو بلندش آهی کشید و لب پایینش رو آویزون کرد.

"من حس میکنم دستگاه چاپ شرکت با من مشکل شخصی داره‌."
یوکی نگاه معصومی به چان انداخت و باعث شد پسر بلندتر نیم نگاهی به کاغذ ها بندازه.

"عام... چرا؟"
"من طبق دستورالعمل‌ها پیش رفتم و دستگاه باز هم کادر پایین نمودارها رو چاپ نکرد؟! آخه چرا؟!"

چان نفس عمیقی کشید. این شاید هزارمین باری بود که یوکی نتونسته بود کارش رو درست انجام بده. دخترک بیچاره هربار با درموندگی پیش چانیول میومد و ازش کمک می‌خواست. چان سرسری کاغذ‌ها رو ورق زد و سعی کرد تاحد امکان طبیعی لبخند بزنه‌.

"ولی اینا... اونقدراهم بد نیستن یوکی شی."
"چرا دقیقا همینقدر بدن!"
یوکی نالید و دو دستی صورتش رو پوشوند.

"احساس میکنم یه آشغال بدرد نخورم که هیچکدوم از کارهاش رو درست انجام نمیده!"

قبل از اینکه چان بتونه جمله‌ای رو برای دلداری انتخاب کنه صدای لوکاس از اتاقک کناری بلند شد:
"اینکه تو آشغالی به این معنی نیست که نمیتونی کارهاتو درست انجام بدی."

نگاه چان و یوکی همزمان سمت صدا برگشت که حالا بخاطر عقب اومدن صندلی لوکاس و پیدا شدن نیش بازش واضح تر به گوش می‌رسید:
"حتی سطل آشغال هم اسمش Trash can ـه، نه Trash can't."

چشمکی زد و باعث شد یوکی با صورت قرمز و دست‌های مشت شده نگاش کنه. تا قبل از اینکه دوست قرمز شده‌اش از خشم بترکه ادامه داد.
"یوکیا، تو یه آشغال خوشگلی! مطمئنم میتونی یه آشغال مفید هم باشی."

و همین کافی بود تا یوکی با کلاسور روی میز سمت لوکاس حمله ور بشه و محکم بکوبه به کله‌ش. لوکاس سرش رو دست کشید و گفت:"چرا میزنی؟ من سعی کردم بهت امیدواری بدم. حتی بهت گفتم خوشگلی."

"دیگه حتی سعی نکن بهم بگی خوشگل!"
"واقعا؟ دوست داری فقط بگم آشغال؟"

یوکی یه بار دیگه با کلاسور توی سرش کوبید.
"هروقت باهات حرف میزنم اینطوری میشه."

با صدای بلند اعتراض کرد و بی توجه به نگاه بقیه‌ سمت میز خودش رفت. لوکاس همونطور که سرش رو ماساژ میداد ادای یوکی رو دراورد.

•𝑫𝒊𝒗𝒐𝒓𝒄𝒆𝒅 𝑹𝒐𝒎𝒆𝒐𝒔༄Where stories live. Discover now