#پارت3
واقعا دیگه خسته شدم به امیرگفتم که بریم خونه واون هم قبول کردولی مثل اینکه امشب مهتاب میومد پیش امیر ازش معلوم بود چه دختری هست سارا رو هم واسه من کنارگزاشته بودن که بعداز اینکه گفتم خستم ومیخوام بخوابم خودساراگفت که باید بره خونه وحتی راضی نشدمابرسونیمش وباماشین مهتاب رفت.
من عقب نشسته بودم وچشمام بسته بود(این دفه امیر به خاطرمن زیادنخورده بود ومست نبود) ولی مهتاب وامیرداشتن اروم حرف میزدن فکرکنم داشتن واسه شب طولانی اماده میشدن لای چشمام رو بازکردم دست امیر روی پای مهتاب دیدم نمیدونم چی شدکه یه پی ام به نازی یکی از دوست دخترام که توهمه چی پایه بود دادم واون سریع نوشت که تا ربع ساعت دیگه تو خونه هست.همین که رسیدیم دیدم نازی رو مبل نشسته و یه تاپ و دامن خیلی کوتاه و خوشکل پوشیده بود که رنگ قرمزش هیجان به ادم میداد امیر که نازی رو دید یه چشمک بهم زد وهمرا مهتاب به اتاقش رفت.نازی به سمتم اومد پریدبغلم:سلاام عشقم خوبی دلم واست تنگ شده بوداا هیچ خبری ازم نمیگیری؟؟
+ازبس توزنگ میزینی من دیگه وقت نمیکنم بزنگم با یه پوزخنداینوگفتم چون میدونستم اونم سرش باخیلیا گرمه
نازی:عشقم اینارو ولش کن بریم خوش بگزرونیم
باهم سمت اتاقم رفتیم همین که درو بستم سمتم اومدویقم رو گرفت ولباش روبه لبام رسوند کم کم سمت تخت بردمش و رو تخت هلش دادم پیرهنمو در اوردم روش خیمه زدم وشروع به بوسیدن لباش کردم واومدم سمت ترقوه و سینه هاش وسوتینش روبازکردم و بازبونم نوکش رولیسیدم:اهههه عشقم دلم واست تنگ شده بوداوووف
یکی ازسینه هاش تو دهنم بود واون یکی رو بادستم حسابی میمالیدم اه ونالش بلندشده بود کمکم سمت پایین رفتم وشورتش رو ازپاهاش کشیدم اونم کمرش روبلندکرد که راحتردر بیادسرم بین پاهاش رفت ویه لیس محکم به بهشتش زدم وچوچولش رو مکیدم زبونم توسوراخش رفت ونالش دراومد:اههه اره بخورش
بااین حرفش جاهامونو عوض کردم واونم شروع کردن به بوسیدن قفسه سینم و رفت سمت شکم والتم رو لیسید وسرش رو مثل ابنبات مکید بعداز خیس شدن التم تودهنش چندتا تلمبه زدم بعدازسفت شدنم نازی رو زیرم فرستادم وپاهاشو باز کردم التمو رو دم سوراخش تنظیم کردم و گفتم::خوب چی میخوای عزیزم؟؟
-میخوام جرم بدی شایان!!
+چشم،،التم رو توش فرو کردم و تلمبه زدم:اووووف
-اههه محکم تر تندتر عشقممم
بعداز چنددقیقه تلمبه زدن نازی ارضاشد و منم بعدازاون ابم اومد بدون اینکه ازش بیرون بکشم روش بیحال شدم
+مرسی نازی مثل همیشه عالی بود..
💫💫💫💫💫
بچه ها لطفا رمان رو به دوستاتون معرفی کنید📣📣📣
دوستون دارم لاواا💓
1399.5.15
YOU ARE READING
Feel me(مرا احساس کن)
Romance📯🔞شروع رمان جنجالی وهیجانی مرا احساس کن🔞!📯 👑👑 خلاصه: شایان وامیر دوتادوست صمیمی که درهمه حال باهمن وهمخونه هستن.شایدبایدبگیم اینقد باهم صمیمی هستن که بعضی اوقات پارنترمشترک دارن تااینکه....... 😻😻 رمان اززبان خود کارکترای داستان گفته میشه واگ...