⸸ CHAPTER 7

1K 188 94
                                    

چانیول پریشون بود.

مثل یه تیکه گوه پارانوید بنظر می رسید . این چند روز گذشته احساس فوق العاده عجیب غریبی داشت. هر بار که در کشویی شرکت باز می شد سرشو بر می گردوند و این کار یه جورایی تفریح جدیدش شده بود.

البته که ضمیر خودآگاهش شدیدا (نه اونقدر شدید حالا) راجع به اینکه بکهیون کجاست و چیکار می کنه کنجکاو بود، چون اون پسر بعد از اون قضیه چند روز مرخصی گرفته بود... عام، خب... بعد از اون بوسه.

هیچوقت شانس اینو نداشت که باهاش صحبت کنه و ازش بپرسه جریان اون بوسه کوفتی چی بود اصلا.

راستشو بخواین شانسشو داشت.

همون موقعی که اتفاق افتاد.

دقیقا همون لحظه یا حتی چند لحظه بعدش.اون یه عالمه فرصت داشت ولی فقط... صحبتی نکرد؟ یه بخشی از وجودش فکر می کرد این کاملا عادیه. به حق گاوای هند ، بک قبلا بهش بلوجاب داده بود، پس یه بوسه ساده چه اشکالی داره؟

چانیول با خودش فکر کرد شاید بکهیون این جوریه ، شاید... هر وقت که عشقش بکشه هر آدمی رو که دوست داشته باشه می بوسه.

چانیول شنیده بود که بکهیون رفته اوساکا. احتمالا بخاطر همینه که حس فضولیش گل کرده چون شِین هم الان ژاپنه منتها تو توکیو.

چرا بکهیون رفته اوساکا ولی توکیو نه؟

The Seven Deadly Sins

اصلا منطقی بنظر نمیاد.

بعد از یه روز طولانی و خسته کننده کاری ، برگشت خونه و رفیق گرمابه و گلستانش میهاک رو دید که با سر و صدا رو مبل خونه ش پخش شده و خوابیده. آهی کشید و سوییچ ماشینشو رو میز وسط اتاق پرت کرد.

" هوی"

صدای بمش بین دیوارای پذیرایی اکو می شد. کیف چرمشو شوت کرد رو مبل و نزدیک تر رفت تا یه ضربه به پای اون خرس گنده بزنه. دوباره بهش گوشزد کرد؛ " هوی با توام!" و استارت بیدار کردنشو زد‌‌.

میهاک غرغرکنان گفت " چه مرگته داداش ..." بعدشم با کج خلقی گردنشو خم و راست کرد و صاف نشست.

چانیول همونطور که رفیقشو هول میداد تا خودشم رو مبل بشینه با تشر بهش گفت "تو خونه زندگی نداری نه؟"

میهاک بهش چشم غره رفت ؛ "واو ! اینه جواب چهارچشمی مراقبت کردن از خونت؟!" و یه نگاه تند و تیز به چانیول انداخت.

چانیول تیغه بینیشو ماساژ داد و چشماشو محکم بست " اونجور که جنابعالی خوابیدی دزدا میتونن بیان اینجا رژه برن ."

جفتشون برخلاف همیشه ساکت موندن و اون یکی داشت تلاش می کرد با چرت پاره شده ش کنار بیاد.

" من واقعا درک نمی کنم چرا باید تا این حد کار کنی اونم وقتی استودیو شخصی خودتو داری. با پولی که خانواده تو درمیارن می تونی ۳ بار کامل زندگی کنی ! داداش تو واقعا باید تمرکزتو بذاری رو شغل آزاد."

THE SEVEN DEADLY SINS || هفـت گنـاه مرگـبارOnde histórias criam vida. Descubra agora