Part 3

2.6K 603 66
                                    

نگاهش رو به فنجون لاته ی بین دست هاش دوخته بود و از نگاه کردن به جیمین اجتناب میکرد. تا الان تنها کلمه ای که بینشون رد و بدل شده بود یه سلام ساده بود که اونم یونگی تلاش کرده بود با آروم ترین صدای ممکن که به سختی به گوش میرسید جواب جیمین رو بده تا تن صدای پسرونه اش رو پنهان کنه.

- موهای خودت خیلی قشنگن، چرا دفعه ی پیش توی کافه کلاه گیس گذاشته بودی؟

جیمین با این سوال سکوتِ بینشون رو بالاخره شکوند.

- همینطوری.

یونگی آروم و ساده جواب داد و این جیمین رو متعجب کرد. تا اونجایی که دیده بود مین یونجی برخلافِ برادرش مین یونگی خیلی اجتماعی و البته دست نیافتنی بود. وجه اشتراکش با برادرش لباس های همیشه مشکی رنگش بود و تنها تفاوت ظاهری این خواهر و برادر دوقلو رنگ موهاشون بود.

موهای یونگی به تاریکی شب بود و موهای یونجی به رنگ نعنا که تضاد فوق العاده زیبایی رو با لباس های تماما مشکی و پوست سفیدش ایجاد میکرد.

- راستش فکرشم نمیکردم درخواستم رو قبول کنی! تو به دست نیافتنی بودن معروفی. با خودم فکر میکردم اگه ازت درخواست کنم احتمال قرار گرفتن اون چاقوی جیبی معروفت زیر گلوم زیاده!

یونگی پوزخندی به حرف جیمین زد. یونجی خوب زهرچشمی از پسرای دانشگاه گرفته بود. قطعا تاریخ زمانی که یونجی اون پسری رو که تلاش کرده بود بدنش رو لمس کنه رو فراموش نمیکنه. یونجی با حس دستای پسر روی باسنش توی یه حرکت چاقوی جیبیش رو درآورد و روی دیک پسر گذاشت و وسط حیاط دانشگاه تهدیدش کرد که مردونگیش رو میگیره.

حالا که با خودش فکر میکرد میدید اگه بخواد همینقدر آروم جلوی جیمین بشینه قطعا جیمین به قضیه شک میکنه. گلوش رو صاف کرد و سعی کرد با نزدیک ترین تن صدای ممکن به صدای یونجی صحبت کنه.

- جلب کردنِ اعتماد من خیلی سخته مهندس پارک. الانم که سر این قرار اومدم برای این بود که کنجکاو بودم.

جیمین کمی روی میز خم شد.

- در چه مورد؟

- که چطور به خودت جرائت دادی از من درخواست کنی و بگی ازم خوشت میاد!

جیمین آب دهنش رو به سختی قورت داد. اگه به یونجی میگفت که فقط برای یه شرط بندی الان اینجا نشستن قطعا اتفاق خوبی نمیفتاد.

- چرا فقط نمیای امتحانش کنیم؟ یه پسر بد مثل منو یه دختر بد مثل تو، ما بهترین کاپل رو برای جشن امسال دانشگاه میسازیم.

یونگی پوزخندی زد و به صندلیش تکیه داد و زمزمه کرد.

- اما یه پسر بد مثل تو، با یه پسر خوب مثل من تکمیل میشه.

- چیزی گفتی؟

یونگی سرش رو به معنای نه تکون داد و به بیرونِ کافه خیره شد.

- آهای پسر بد!

یونگی بلند گفت و باعث شد نظر کسایی که اطرافشون نشسته بودن جلب بشه و البته که پوزخندی هم روی صورت جیمین بشینه.

- بهت این فرصت رو میدم که سورپرایزم کنی.

She is the man | ᴊᴍ+ʏɢWhere stories live. Discover now