- تو اینجا چیکار میکنی؟
جیمین با چشم های گرد شده از خواهرش که کنار یونجی ایستاده بود پرسید و منتظر جواب موند.
- یونجی اونی گفت برای امروز کسی رو به عنوان همراه در نظر نداره برای همینم از من خواست که باهاش شرکت کنم.
- اوه...
یونگی گفت و نگاهش رو بین دو دختر که توی اون لباس ها و با اون ماسکها میدرخشیدن چرخوند و لبخند زد.
- هوسوک کجاست؟ گفته بود با تیفانی به عنوان همراه میاد.
جیمین گفت و نگاهش رو برای پیدا کردن دوستش که تلفنش رو جواب نمیداد گردوند.
- من اینجام مربی پارک.
هوسوک درحالی که دست تیفانی دور بازوش حلقه بود با لبخندی روی لبهاش برای جیمین دست تکون داد و به جمع دوستانه ی جدیدشون نزدیک شد.
- اوه لعنت هیونگ، چقدر دیر کردین!
- شرمنده، تیفانی کیف دستیش رو جا گذاشته بود مجبور شدیم برگردیم. آخه علاوه بر گوشی و وسایل خودش، گوشی و برق لب منم توی اون کیفه.
یونگی ابرویی بالا انداخت و به کیف تیفانی اشاره کرد:
- یعنی میخوای باور کنم دو تا گوشی توی اون کیف جا شده؟ یه آینه به زور توش جا میشه!
هوسوک کمی به یونگی نزدیک شد و زمزمه کرد:
- باور کن یونگیا، وسایل خانوما جادویین. منم اولش باور نمیکردن تمام وسایلمون توی اون فینگیل کیف جا بشن اما شدن.
یونگی خنده ای کرد و دستی به شونه ی هوسوک زد:
- فکر کنم باید برای تولد دوست پسرم یه دونه از این کیفا بگیرم.
- و کی گفته که من قبول میکنم از چنین چیزی استفاده کنم؟
- من میگم.
- اوه...خب...جونِ هوسوک نکن اینکار، قول میدم پسر خوبی باشم.
یونگی پوزخندی زد و با کشیدن یقه ی لباس جیمین صورت هاشون به یک سانتی همدیگه رسوند.
- این قرارمون نبود جیمینا، نکنه یادت رفته؟
ابروهای جیمین توی هم رفت که یونگی ادامه داد:
- یه پسر بد مثل تو و یه پسر خوب مثل من.
جیمین هم پوزخندی زد و مقابل چشم های دوستا و خواهراشون، فاصله ی لب هاشون رو به صفر رسوند، یونگی رو بوسید و عقب کشید.
- چرا تلاش میکنی خودتو یه پسر خوب جلوه بدی وقتی توام یه پسر بد مثل خودمی؟
یونگی زبونش رو روی لبش کشید و دوباره پوزخند زد:
- این سیاست پسرای بده، اینو باید خوب بدونی.
- مثل اینکه بعضیا خیلی با هم صمیمی شدن!

VOUS LISEZ
She is the man | ᴊᴍ+ʏɢ
Roman d'amour[-کامل شده-] 𝐌𝐢𝐧𝐘𝐨𝐨𝐧 چرا فقط نمیای امتحانش کنیم؟ یه پسر بد مثل منو یه دختر بد مثل تو، ما بهترین کاپل رو برای جشن امسال دانشگاه میسازیم. یونگی پوزخندی زد، به صندلیش تکیه داد و زمزمه کرد: - اما یه پسر بد مثل تو، با یه پسر خوب مثل من تکمیل میشه...