بدن خسته اش رو روی تخت جیمین رها کرد و عضلاتش رو کشید:
- بالاخره تموم شـــــد.
جیمین خنده ای به لحن هیجان زده ی یونگی زد:
- تبریک میگم، حالا شیرینیش کو؟
یونگی روی تخت نیم خیز شد و همونطور که به آرنجاش تکیه داد بود گفت:
- از اونجایی که من هنوز شاغل نشدم باید به مکدونالد راضی باشی.
- یونگیا، باورن کن من به یه بستنی یخی هم راضیم چه برسه به مک دونالد.
- پس شام مهمون من، دسرم بهت بستنی یخی میدم که بیشتر شاد شی.
- اوکی پس شام و دسر با تو، حالا بلند شو راه بیفت.
- کجا؟
جیمین همونطور که سوئیچ ماشینش رو بین انگشتهاش میچرخوند جواب داد:
- خرید.
- خرید؟ خریدِ چی؟
- لباس مهمونی دانشگاه دیگه.
یونگی با یادآوری مهمونی که دو هفته ی دیگه برگزار میشد به آرومی به پیشونیش کوبید:
- چطور یادم رفته بود!
- حالا که یادت اومد، زودباش تا شلوغ نشدن مغزه ها.
یونگی "باشه ای" گفت و پشت سر جیمین راه افتاد.
پروسه ی خرید کت شلوار برای مهمونی خیلی طول نکشید چون جیمین از قبل چند دست لباسِ ست رو مد نظر قرار داده بود و فقط نیاز بود با مشورت همدیگه یکی رو انتخاب کنن و از اونجایی هردوشون توی این مسئله سختگیر نبودن خیلی زود تونستن سر مدل و رنگ به تفاهم برسن.
بعد از خرید یونگی طبق قولش جیمین رو برای شام مهمون کرد و برای خوردن بستنی بعد از غذا هم کم نذاشت و با هم به یه کافی شاپ رفتن.
قاشق فلزی رو توی ظرف بستنی رها کرد، کارتی رو از جیب پیرهنش خارج کرد و روی میز به سمت یونگی هُلش داد.
- یه سر به باشگاه ما بزن.
یونگی کارت رو برداشت و به آدرس درج شده ی روش نگاهی انداخت و جیمین ادامه داد:
- درخواست برای بسکتبال زیاد بود به زودی قراره جذب مربی کنن.
یونگی کارت رو داخل کیف پولش که روی میز، کنار گوشیش بود گذاشت و قاشق بستنیش رو دوباره بین انگشتاش گرفت.
- مربی پارک بنظر شما مربی مین توی باشگاهتون استخدام میشه؟
جیمین تک خنده ای کرد، قاشقش رو جلو برد وکمی از بستنی یونگی رو برداشت:
- معلومه! تو رزومه ی خیلی خوبی داری مطمئن باش رو هوا برت میدارن.
یونگی با شنیدن حرف جیمین لبخندی زد:
- کِی باید بیام؟ پس فردا خوبه؟
جیمین سرشو به علامت مثبت تکون داد:
- آره، عالیه. مستقیم بیا پیش من و هوسوک توی سالن بوکس، بعدش با هم میریم پیش مسئول باشگاه.
- باشه.
- احتمالا بتونی دو سانس ازشون بگیری، وقتی ببینن کارت خوبه کم کم سانس های بیشتریم بهت میدن.
یونگی سرش رو به تایید حرف های جیمین تکون داد.
- راستی، جیمینا تو قصد مستقل شدن نداری؟
- مستقل شدن؟ منظورت دقیقا چیه؟
یونگی زبونش رو توی دهنش چرخوند و به پشتی صندلی تکیه داد:
- منظورم اینه که قصد نداری از خونه ی مادر و پدرت بزنی بیرون و خونه ی خودتو داشته باشی؟
جیمین هم به صندلیش تکیه داد و قیافه ی جدی ای به خودش گرفت:
- اتفاقا ماه پیش با هوسوک درموردش صحبت میکردم. آخه و هوسوک هیونگ و دوست دخترش جدیدا یه خونه ی کوچیک رو با هم کرایه کردن.
- خب؟ به نتیجه ای هم رسیدی؟
جیمین لبش رو تر کرد و ادامه داد:
- آره. میخواستم از یه نفر درخواست کنم که با همدیگه هم خونه بشیم اما نمیدونم کارم و زمانبندیم درست خواهد بود یا نه.
- میشه بپرسم از کی؟
- از پسری که تقریبا پنج ماهه باهاش تو رابطه ام و تازه دو ماهه که رسما دوست پسرم شده.
- قبول میکنم.
حرف یونگی باعث شد جیمین زیر خنده بزنه:
- چرا همیشه جوری جواب میدی که انگار ازت خواستگاری کردم؟
یونگی دستش رو زیر میز به پای جیمین رسوند و با لبخندی رو لب جواب داد:
- چرا همیشه تفنگِ توی کوله ی منو فراموش میکنی؟
جیمین با حس کردن لوله ی تفنگ یونگی روی رونش خودش رو جمع کرد و سعی کرد کمی عقب بکشه:
- آدم دوست پسرشو تهدید میکنه؟ خوبه منم تو رو با چاقوم تهدید کنم؟
- اگه میتونی بکن.
جیمین ابرویی بالا انداخت و با نوک چاقوی ضامن دارش از زیر میز ضربه ای به لوله ی تفنگ یونگی زد:
- بکش کنار مین.
- غیر ممکنه پارک.
جیمین پوزخندی زد، دست آزادش خیلی سریع بین پاهای یونگی رسوند و فشار آرومی بهش وارد کرد و تقریبا باعث فریاد یونگی شد:
- هِــــی! چه غلطی میکنی!
- غیرممکن رو ممکن میکنم هانی.
جیمین گفت و با بالا انداخت ابروش به تفنگ یونگی که دیگه روی رونش نبود اشاره کرد.
یونگی پشت پلکی نازک کرد:
- روش کثیفی بود.
- مهم اینه جواب داد.
لبش رو لیسید و ادامه داد:
- نظرت چیه فردا صبح برای دیدن خونه بریم؟ اگه خوشت اومد میتونیم همون موقع قراردادم بنویسیم.
- اوم، بریم.
- پس، فردا صبح ساعت نُه آماده باش. میام دنبالت و اینکه...با خانواده حتما صحبت کن، من از قبل رضایت خانوادمو دارم.
یونگی سرش رو به تایید تکون داد:
- باشه، حواسم هست.
ESTÁS LEYENDO
She is the man | ᴊᴍ+ʏɢ
Romance[-کامل شده-] 𝐌𝐢𝐧𝐘𝐨𝐨𝐧 چرا فقط نمیای امتحانش کنیم؟ یه پسر بد مثل منو یه دختر بد مثل تو، ما بهترین کاپل رو برای جشن امسال دانشگاه میسازیم. یونگی پوزخندی زد، به صندلیش تکیه داد و زمزمه کرد: - اما یه پسر بد مثل تو، با یه پسر خوب مثل من تکمیل میشه...