سهون:_نه لی تو این مسئله نیازی به دخالت تو نیست! خودم تنهایی بازی رو پیش میبرم میدونی که..خیلی وقته بازی نکردم.
*و پوزخند زد*
لی میخوای از مسئله سر دربیاره تنها ایراد لی کنجکاوی بی حد و اندازش بود، اون قاعده ی بازی رو میدونست اما قواعد خودش رو میساخت با این وضعیت نمیدونست چطور تونسته باهاش کنار بیاد.
همون لحظه در بعد از تقه ی ارومی باز شد و منشی داخل اتاق اومد.
به لی نگاه کرد با دیدن نگاه لی چشماشو تو حدقه چرخوند.
یاد خودش افتاد احساس میکرد خیلی وقته با عروسکش بازی نکرده.
اون هیچوقت یه هفت رو بدون سکس نگذرونده بود و این براش کمی عجیب میومد..منشی خم شد و قهوه هارو روی میز گذاشت و همون لحظه لی کاغذی رو لای سینه هاش قرار داد و همونطور که باسنشو نوازش میکرد معنی دار نگاهش کرد.
بدون توجه به اونا و حرکت منشی به سمت در گفت.
_اها راستی! سوهو یکی از کامرندای جدیده فکر کنم دو روز پیش اینجا اومده بود، دیدیش؟
_نه ولی منشیم کارشو اوکی کرد بخش ویرایش طراحی هاست فکر کنم به منشیم گفته بود به اون بخش از کار علاقه داره!
و با لبخند مرموزی نگاهی به سهون انداخت و جوابشم گرفت.
_امیدوارم مخفی کردنشونو بلد باشه!
جونگین:
این چند روز همه چی اروم بنظر میرسید و میدونست دیر یا زود سهون پیشش میاد و باز میخواد شب هاتی رو برای خودش با اون درست کنه..
تنها چیزی که الان بهش فکر میکرد این بود.
باید در این یه مورد کوتاه بیاد...نه؟اون هر چقدر نقش بازی میکرد و مصمم میبود بازم میدونست که نمیتونه تنها از پسش بر نمیاد، حداقل فعلا!
و اون میدونست که سهون حمایت کننده ی خوبی برای اون نیست دلیلی هم نمیدید که سهون ازش حمایت کنه اون از هر بهانه ای برای خورد کردنش استفاده میکرد.
و از نظر اون سر پیچی به نفعش نیست، اونم در مقابل اوه سهون، اون هنوزم ضعیف بود و نمیتونست ادعا کنه که متعلق به خودشه.
سرشو تو دستش گرفت و آهی کشید.
_چرا آه میکشی پسر؟
متعجب سرشو بالا اورد کیونگسو کی اومده بود؟ چطور متوجهش نشد؟
_کی اومدی؟
_چند دقیقه ای میشه ولی تو انگار تو فکر بودی...
_آره تو فکر بودم.نزدیک اومد و کنجکاو پرسید.
_چه فکری؟
احمق نبود که با کیونگسو دربارش صحبت کنه اون هنوز بهش اعتماد نداشت پس ساکت موند و این پسرک روبه روش رو متعجب نکرد.