کای:
یهو با یک قدم فاصله ی بینمون رو از بین برد فاک حس کردم رو هوا معلق شدم و خواستم یک قدم ازش فاصله بگیرم که با یه دست پشت یقمو گرفت و سمت خودش کشید.
_من صاحبتم!
وات؟ صاحاب؟ مگه من حیوونی چیزی بودم؟
اب دهنمو قورت دادم با گیجی بهش خیره شدم.
_م...منظورت..چی...چیه؟
_واضحه.. هم روح هم جسمت! علان متعلق به منه!
قلبم از ترس محکم و تند میزد و قفسه ی سینم تند بالا و پایین میشد این چه چرت و پرتی بود که میگفت.
دستمو روی سینش گذاشتم و سعی کردم از خودم دورش کنم.
نه تنها تغییری تو موقعیتمو ایجاد نشد بلکه سرشو به سمت دیگه ای خم کرد و همه ی اجزای صورتمو با چشماش زیر نظر داشت و شناسایی میکرد.
دستش از پشت یقم شل شد و اروم پشت گردنم و بعد توی موهام فرو رفت. دستام که روی سینش بود ناخوداگاه مشت شد.
اون لعنتی چطور میدونس به موهام حساسم؟
این حس نمیدونم از کجا نشات گرفته بود و دلیلی هم براش نداشتم اما وقتی کسی به موهام دست میزد احساس ضعف میکردم..
_خیلی خوبه، کیم جونگین!
مردمک چشمام سریع تکون میخورد و سعی میکردم بهش نگاه نکنم. انگار تسخیر شده بودم! مثل یه عروسک تویه دستش کنترل میشدم عقلم درست کار نمیکرد.
با اینکه حتی اسمش نمیدونستم.. باعث شده بود برای یکلحظه هم که شده شیومین از یادم بره.
با فشار محکمی که به پشتم وارد شد به خودم اومدم.
و ناخوداگاه آهی کشیدم وصورتمو جمع کردم که نیشخندی زد..سهون:
به طرز جذابی توی دستام کنترل میشد.
حتی صداش وقتی اه میکشید به تنهایی میتونست تحریکم کنه گرم بود و دستاش روی سینم حس خوبی بهم میداد!
با اینکه من داشتم پیش میرفتم و برخلاف میلش کار میکردم اما بازم به من تکیه کرده بود..
دوست داشتم بکنمشو وقتی از درد و لذت کمرشو قوص میده پهلوهاشو چنگ بندازم.
دستمو که روی کونش بود و به سمت پهلوش بردم و به پشت برگردوندمش دستاشو از پشت با یه دستم گرفتم بین خودمو دیوار قفلش کردم.
باز آهی از درد کشید که باعث پوزخندم شد.
دستمو جلو بردم و همونطور که به دیکش فشار وارد میکردم زیپو پایین کشیدم.
سرشو عقب برگردوند و به شونم تکیه داد عجیب از حرکاتش خوشم میومد.
فشار محکمی به دیکش وارد کردم که آه بلند کشید
_آه....آههه...ن..نکن...بیشتر از...این....پیش نرو...خوهش میکنم..عصبی شدم..
_اشتباه کردی! باید التماس میکردی بهت اسون بگیرم.
نه اینکه...
شلوارشو با شورت پایین کشیدم و قبل از اینکه متوجه موقعیت بشه محکم داخلش شدم که نفسشو حبس کرد..
همونطور ایستاده ضربه هامو عمیق داخلش زدم و از تنگیه بیش از حدش و لذت فوقعلادش چشمامو روهم گذاشتم جونگین ناله میکرد اما حرفی نمیزد.
بعد از ارضا شدنم داخلش ازش خارج شدمو شلوارمو مرتب کردم.
یه قدم عقب رفتم و کامل ازش جدا شدم و اونکه بهم تکیه داده بود روی زمین افتاد و از درد ناله ی بلندی کرد
برام مهم نبود اینکه ارضای خشکی داشته یا فرود دردناکی داشته اما این مهم بود که باید تحمل رابطه دیگه هم داشتم باشه!کای:
اون واقعا بی ملاحظه بود!
رابطه ای که الان داشتم...
حسی بهم نمیداد! انگار چیزی نمیفهمیدم..
برام مهم نبود دیگه چه اتفاقی میوفته.
وقتی شیومین، که روح جسمی که مال خودش شده بود رو پس زد! مهم بود دست کی میوفته؟!
درد خیلی بدی پایین تنمو فرا گرفته بود، بالای سرم ایستاده بود و منتظر بهم نگاه میکرد..
هیولایی چیزی بود؟ واقعا منتظر بود امادگی پیدا کنم تا منو به فاک بده؟ دوباره؟
سایزش از شیومین بزرگتر بود و محال بود بهش عادت کنم..
انگار... خیلی زود با این کنار اومدم که متعلق به همچین شخصی بشم!
بلند شدم و بدون توجه به دردم رو بروش ایستادمو نگاش کردم.
که تکخنده ای زد و ابروهاشو بالا انداخت و گفت
_کیم جونگین! تو هرزه ی خوبی هستی! شاید واقعا اون یارو دلیلی برای نگه داشتنت نداشته! چون تو واقعا فوقعلاده ای..
قلبم با هر حرفش هزار تیکه میشد.
خیلی سخت نبود فهمیدن اینکه درباره شیومین حرف میزنه..
روی تخت نشست و به زمین بین پاهاش اشاره کرد.
_توله کوچولو، یالا!
یعنی شیومین منو به این شخص داده؟ یعنی حرف این مرد درست بود؟ شیومین منو فقط برای سکس میخواست؟ حالا که دیگه به دردش نمیخوردم منو به رفیقش داده بود؟
جلو رفتم و بین پاهاش روی زمین نشستم.
لبه های شلوارش که بالا کشیده بود دوباره پایین کشیدم و دیکشو توی دستم گرفتم
که تو گلویی ناله ای کشید
اول کمی دستمو تکون دادم و بعد سرمو جلو بردم که انگشتاش بین موهام فرو رفت و از یادم رفت که میخواستم چیکار کنم.
سرمو جلو تر هدایت کرد و دیکش روی لبام قرار گرفت
_باز کن.دهنمو باز کردم که محکم به ته گلوم ضربه زد که ناخوداگاه عوق زدم..
محکمو پشت سر هم ضربه میزد اب دهنم تا روی چونم حرکت میکرد و چشمامو از درد بسته بودم که یکهو متوقف شد
_چشماتو باز کن بهم نگاه کن توله!
کاری که گفتو انجام دادم که نیشخندی زد و با ضرب تو دهنم خالی شد، اما از دهنم بیرون نکشید انگار میخواست بخورمش!
ناچار قورتش دادم که از دهنم بیرون کشید بعد بستن زیپش موهای سرمو بهم ریخت.
_توله ی خوبی هستی..
بغضم گرفته بود. همین حالا با رضایت خودم کارایی کردم که فقط به روحم اسیب میزد! اما چاره ی دیگه ای داشتم؟ اگه مقاومت میکردم اوضاع سخت تر از این میشد..سلووووم =)
دوز داشتین؟؟؟؟؟
میدونم داشتین!!!!!
کامنتاتون خیلی بهم انرژی داد و از اونجایی که روز تعطیله دلمو به دریا زدم و پارت سکای سکسی نوشتم.
دوست دارم باهاتون ارتباط برقرار کنم...
برا همین سه تا سوال میپرسم ازتون اخر هر پارت اگه موافقید بگید..از نوشیدنیای کافئین دار چیو دوس دارین بخورین؟
شده تا حالا خوابی رو ببینید و سال بعد همون خوابو ببینید دوباره؟!
فیلم ترسناکی که خیلی دوسش داشتین چی بوده؟