وقتی که استخون های یونگی تازه شروع به جوش خوردن کرده بودن، با دوباره شکسته شدنشون توسط وارث آکاکاگه، ناله ای که تا نوک لبهاش اومده بودو خورد.
«هر بار باید استخوناشو بشکونید، اینجوری نمیتونه به فرم گرگیش تبدیل بشه.»
وارث اکاکاگه گفت.زن مو شرابی لبخند زد.
«واقعا داری به هم نوعت خیانت میکنی.» گفت.
زن با لبخندی که روی لبش بود، واقعا جذاب بود.
«تنها حقیقت برای اکاکاگه خونوادس، این بچه جرئت مخالفت با خونوادمونو به خودش داد، حقش بود.»
قهقهه ای از میون لبای یونگی فرار کرد.
«شمام رفتین با خوناشاما قرارداد بستین؟؟! واقعا؟؟! واو... چه خونواده ی با شرف و محترمی»وارث آکاکاگه لگدی به سینه اش زد.
بنابراین، دنده هاش که تازه ترمیم شده بودن، دوباره شکستن و وقتی استخونای شکسته ریه اشو سوراخ میکردن،
یونگی از بین دندوناش هیسی کشید.«به عنوان فردی که یکی از اعضای خونوادش بهش خیانت کرده، خیلی وراجی.»
«سونگ وو...» یونگی زمزمه وار گفت.
«براش خیلی متاسفم... به قدری کوره که نمیتونه حقیقت رو ببینه و اونقدر احمقه که گول شمارو خورده.»وارث اکاکاگه قهقهه ای سر داد.
«دست از بزرگ جلوه دادن خودت بردار بچه...
به خاطر اینکه تو این سن آلفای پک شدی، خودتو چیزی فرض نکن...
همونطور که شنیدم، ریش سفیداتونم به زور به حرفات گوش میکنن.
خیانت کردن یه جوون با وجود رهبر ضعیف و بی دست پایی مثل تو اجتناب ناپذیر بود.
اگه دنبال مجرمی... اشکال رو توی خودت که یه آلفای اصلی بی تجربه و بی لیاقتی، بگرد.یونگی وقتی داشت بهش نگاه میکرد، رنگ چشماش عوض شد.
با اینکه قرار نبود تبدیل بشه ولی هاله اش هنوزم سر جاش بود.با لبخند مغروری گفت:
«من آلفای اصلی جهوام. تو و اون پدر خرفتت بعدا میفهمین که منظورم از این حرف چیه...»وارث جهوا قهقهه سر داد.
«ببینیم وقتی خوناشاما قطره قطره ی خونتو میمکن، از دست جهوات چه کاری بر میاد؟؟!»یونگی فقط لبخند زد.
«نمیدونم برای من کاری از دستشون برمیاد یا نه ولی از این مطمئنم که دردسر بزرگی برای شما میشن.»«دیگه این همه خوش صحبتی بسه.»
مرد خوناشام گفت و بعد از تحویل گرفتن یونگی با سرعتی که میشه گفت حتی برای گرگینه هام سریع به حساب میومد، بین درختا ناپدید شدن.

CZYTASZ
•آلفای من•
Wilkołakiدر حالی که با تموم وجودش از آلفا ها متنفر بود ، اما بچه ی یه آلفا تو شکمش بود. علاوه بر این ، پدر بچه تمام تلاشش رو می کرد تا تو زندگی اون جایگاهی کسب کنه ، اگرچه نمی دونست بچه ای در کاره . بنابراین چقدر بیشتر می تونست در برابر مؤدب ترین و با فکر...