Part 11

43 8 0
                                    

چانگ کیون کاغذها رو توی دست کی هیون گذاشت و بلافاصله از اتاقش بیرون رفت و در اتاق جوهان رو بدون در زدن باز کرد و پشت سرش بست.

کی هیون با کنجکاوی به کاغذها نگاه کرد..خط مین هیوک رو به خوبی میشناخت..دستشو محکم مشت کرد و فشار داد،زیر لب زمزمه کرد:

"احمق روانی!!!!"

وونهو جلو اومد:

"چی شده؟"

ولی کی هیون سوالش رو بی جواب گذاشت و از اتاق بیرون رفت،پایین اومدن مین هیوک رو ندیده بود پس هنوز پیش هیونگ وون بود

به سمت اتاق هیونگ وون رفت و تقه ی محکمی به در زد:

"لی مین هیوک!!!!"

با عصبانیت دوباره تقه زد:

"بیا بیرون عوضی!"

بعد از چند ثانیه  در توسط مین هیوک باز شد و چهرش مثل دفعه ی قبلی کاملا خونسرد به نظر میرسید...و پشت سرش هیونگ وون با چشم های گرد شده و متعجب ایستاده بود

کی هیون دستش رو جلو برد و به تی شرت مین هیوک چنگ زد و پشت سر خودش به سمت طبقه ی پایین کشیدش

شونو دستشو روی شونه ی وونهو گذاشت:

"بعدا واست توضیح میدم..."

و بعد اون هم از راه پله پایین رفت

کی هیون،مین هیوک رو به اتاق شونو برد و شونو هم بعد از ورودش در رو بست

کی هیون کاغذ هارو به سمت شونو گرفت و بعد روش رو به سمت مین هیوک برگردوند و تو چشم هاش زل زد:

"توعه عوضی...چه مرگته؟"

مین هیوک شونه هاشو بالا انداخت و تظاهر کرد که نمیدونه چه خبره!:

"هوم؟...چه مرگمه؟؟؟؟؟"

کی هیون کاغذ هارو از دست شونویی که با چشم های گرد شده بهشون نگاه میکرد کشید و جلوی مین هیوک گرفت:

"خوب میدونم که این خط توعه مین هیوک!!..و سوالی که پیش میاد اینکه چرا باید چنین حرف های مزخرفی رو بنویسی و به در اتاق چانگ کیون بچسبونی!..چرا؟...مگه نگفتی که تو هیچ کاری نکردی و هیچ ربطی به اتفاقی که برای چانگ کیون افتاده نداری؟؟پس چته؟...چی از جون این بچه میخوای؟؟؟؟"

مین هیوک به کاغذ ها نگاه کرد:

"آها...این...خب...دلم نمیخواست پشت سرم حرف های نامربوط باشه!..میدونی که..من به آبروم اهمیت میدم!"

کی هیون عصبانی خندید و دستش رو بین موهاش کشید:

"آبرو؟...."

صداش از عصبانیت میلرزید:

"تو اصن میدونی آبرو چی هست؟"

مین هیوک اخم کرد:

⇢ᴄʀɪᴍɪɴᴀʟ ( MX Ver)Where stories live. Discover now