هیونگ وون و چانگکیون برای اولین بار طی این سال ها برای دوساعت کنارهم نشستن و صحبت طولانی ای درمورد حرف هایی که مین هیوک مورد چانگ کیون به هیونگ وون زده بود،رابطه ی هیونگ وون و مین هیوک،رابطه ی چانگ کیون و جوهان و اتفاقی که اون شب بین مین هیوک و چانگ کیون افتاده بود و درنهایت کارهایی که مین هیوک انجام داده بود تا دید جوهان رو نسبت به چانگ کیون خراب کرده بینشون شکل گرفت..دراین بین چانگ کیون با فرستادن یه پیام به گون هاک بهش این خبر رو داد که با هیونگ وون هیونگش به دورهمی میاد!!
هیونگ وون با سردرد شدیدی از اتاق چانگ کیون خارج شد ولی از اونجایی که دلش میخواست برای مدتی تو خوابگاه نباشه چون فضای اونجا واسش خفه کننده شده بود،به سرعت به آشپزخونه رفت تا با خوردن مسکن از سردردش کم کنه و به همراه چانگ کیونی که برای اولین بار به نظر یه دونسنگ آروم و مهربون اومده بود به دورهمی بره.قبل از اینکه از اتاق خارج بشه،چانگ کیون خیلی خلاصه و سریع دوست هاش رو به هیونگ وون معرفی کرده بود و هیونگ وون هم فهمیده بود اون جمع،جمع آیدل های رپره و اسم صمیمی ترین دوست چانگ کیون هم گون هاکه!البته که هیونگ وون،گون هاک رو میشناخت،چون اون همگروهی شیوون بود و شیوون هم دوست هیونگ وون بود!چیزی که درموردش شنیده بود یه پسر کاملا بی صدا و خجالتی بود که این نشون میداد که چطور با چانگ کیون دوست شده!اونا خیلی شبیه به همن!
بعد از رسیدن به آشپزخونه شروع کرد به گشتن به دنبال مسکن و درنهایت بعد از پیدا کردنش با یه لیوان آب قورتش داد.از آشپزخونه که خارج میشد جوهان رو دید که درحالی که لباس هاش رو عوض کرده و ماسک زده به سمت درخروجی میره.هیونگ وون صداش زد: "جوهانا؟میری بیرون؟"
جوهان با بی حوصلگی جواب داد: "میخوام یکم قدم بزنم!"
و بدون هیچ حرف دیگه ای از خوابگاه خارج شد.هیونگ وون نفسشو محکم بیرون داد.با اینکه بعد از گفتگو با چانگ کیون به این نتیجه رسیده بود که مین هیوک تابه حال دروغ های زیادی بهش گفته،ولی هنوز درک نکرده بود که خراب کردن رابطه ی چانگ کیون و هیونگ وون چه سودی به مین هیوک میرسونده؟..محض سرگرمی اینکارو میکرده؟...یا چرا سعی کرده بوده تا وقتی چانگ کیون مست بوده باهاش بخوابه؟...میخواسته باعث بهم خوردن رابطه ی چانگ کیون و جوهان بشه؟..اون..عاشق چانگ کیونه؟...یا ازش متنفره؟...نمیتونست درک کنه که این کار از روی علاقه باشه...مخصوصا اینکه مین هیوک با خودش در رابطه بود!
در اتاقش رو باز کرد و بدون چفت کردن در به سمت کمد لباس هاش رفت..قرار بود اون هارو برای اولین بار ببینه و همشون هم آیدل بودن، پس سعی کرد لباس مناسبی رو پیدا کنه.. تی شرت و شلوار مشکی که دم دستش بودن رو برداشت و بعد از عوض کردن لباس هاش،کت طوسی رنگش رو که روی صندلی انداخته بود برداشت و از اتاقش خارج شد.چانگ کیون به دیوار کنار اتاقش تکیه داده بود و درحال تایپ کردن متنی توی گوشیش بود.لباس هاش شامل هودی و شلوار طوسی رنگ با کلاه نارنجی ای بود که روی سرش گذاشته بود..هیونگ وون با دیدن این صحنه زیر لب گفت: "فکر کنم زیادی سخت گرفتم!"
YOU ARE READING
⇢ᴄʀɪᴍɪɴᴀʟ ( MX Ver)
FanfictionMonsta x & Victon Couple : Jookyun-Joohyuk-Junhyuk-woohyuk-Woowoon-Showki ••• +آدما عروسک هایی برای ارضای هوس های تو نیستن!چرا نمیتونی اینو بفهمی؟ -من هیچ وقت آدم هارو عروسک هایی برای بازی کردنم تصور نمیکنم! این خود آدمان که دوست دارن بازیچه ی من بش...