بعد از برگشتنشون به اتاق،تا آخرین لحظه ای که اونجا بودن مین هیوک تو فکر فرو رفته بود و حتی به تلاش های جوهان برای جلب توجهش اعتنایی نکرد.
تقریبا آخرهای شب بود که تصمیم گرفتن به خونه برگردن..البته که مست بودت بودن جوهان بیشترین تاثیر رو داشت..پسرحساسی که بعداز بی توجهی های مکرر مین هیوک،شروع کرده بود به نوشیدن و حرف زدن با سجون..بعدازچندین بارتلاش مین هیوک برای تماس گرفتن با منیجر و ناموفق بودنش،سونگ وو با خبرکردن یک تاکسی،به کمک سجون،جوهان رو روی صندلی نشوند..تمام طول راه جوهان نگاهش رو از مین هیوک گرفته بود و این باعث میشد مین هیوک کلافه بشه..حساس بودن ویژگی ای بود که باعث میشد با هیونگ وون به مشکل بخورن و حالا همون ویژگی چندین برابر در جوهان بود..با فکر کردن به هیونگ وون،حرف سونگ وو توی گوشش پیچید و باعث شد سرش رو به صندلی تکیه بده و بعداز بستن چشم هاش شروع کنه به فکر کردن:
"سونگ وو فکر میکنه که هیونگ وون جذابه؟..چه ظاهری و چه روی تخت؟...خب...بخوام با خودم صادق باشم..درمورد هیچ کدوم اشتباه نگفته...چهره جذاب و قد بلندی داره...و اون..به غیرازموقع رابطمون با سونگ وو،همیشه جذاب بوده..ولی..سونگ وو گفت روی تخت جذابه؟...نکنه...اون ها بازهم..باهم خوابیدن؟..."
با تکون خوردن و افتادن سرجوهان روی شونش چشم هاش رو برای لحظه ای باز کرد و دوباره بست و به خاطر فکری که به سرش زده بود نفس عمیقی کشید..
"سونگ وو این مدت دائما جوری رفتار میکرد که نشون برای رابطه بعدیمون شک داره و نمیدونه انجامش بده یا نه...شایدم..نمیخواست مستقیم بگه که نمیخواد موقع رابطشون من هم باشم؟.."
دستشو بین موهاش کشید:"چه..هیونگ..وون..."
به آرومی زمزمه کرد و باعث شد جوهان سرش رو از روی شونش برداره و با عصبانیت و حرصی که تو صداش بود تکرار کنه:"چه..هیونگ..وون؟"
به خاطرلحن و تن صداش،توجه راننده به سمتون جلب شد و خیلی زود به خاطر اخم مین هیوک نگاهش رو به جلو دوخت...مین هیوک فاصلش رو با صورت جوهان کم کرد و با تن صدای ملایمی گفت:"چرا داد میزنی جوهانا؟..چه هیونگ وون؟..با هیونگ وون چیکار داری الان؟"
جوهان با لب هایی که تقریبا آویزون شده بود با همون لحن اما تن آروم تری جواب داد:"گفتی چه هیونگ وون!..داشتی به هیونگ وون فکر میکردی،نه؟.."
لبخند تلخی گوشه لبش نشست:"واسه همین تمام مدت تو فکر بودی.."
مین هیوک به سرعت جواب داد:"نه!"
ولی این باعث نشد که جوهان به حرف زدن ادامه نده:"دلت برای هیونگ وون هیونگ تنگ شده؟.."
درحالی که سرش رو برای تایید سوال خودش تکون میداد ادامه داد:"میفهمم هیونگ..تو..هیونگ وون هیونگ رو دوست داری.."
YOU ARE READING
⇢ᴄʀɪᴍɪɴᴀʟ ( MX Ver)
FanfictionMonsta x & Victon Couple : Jookyun-Joohyuk-Junhyuk-woohyuk-Woowoon-Showki ••• +آدما عروسک هایی برای ارضای هوس های تو نیستن!چرا نمیتونی اینو بفهمی؟ -من هیچ وقت آدم هارو عروسک هایی برای بازی کردنم تصور نمیکنم! این خود آدمان که دوست دارن بازیچه ی من بش...