Part 2

73 10 0
                                    

با خوردن نور آفتاب از خواب بیدار شد
هیچ وقت آلارمی برای بیدار شدن نمیذاشت و ترجیح میداد با نور آفتاب بیدار بشه
چشم هاشو باز کرد...روبه روش لئو گوشه ی اتاق،روی جای خوابی که لیدو واسش خریده بود خوابیده بود
چانگکیون پتو رو روی سرش کشید
دلش نمیخواست از جاش بلند شه
مگه نمیگفتن عشق حال آدمو بهتر میکنه؟ پس چرا اون فقط افسرده شده بود؟
در اتاق به سرعت باز شد و صدای جوهان تو اتاق پیچید:
"چانگکیونا..."
چانگکیون زیر پتو ناخودآگاه خندید
لب هاشو تو دهنش جمع کرد و قبل از اینکه واکنشی بده
دوباره صدای جوهان شنیده شد:
"اوه لئو...بیدارت کردم؟..معذرت میخوام!..قصدم بیدار کردن بابات بود...میشه این کارو بکنی؟"
لئو پارس کرد و چند ثانیه بعد حضورش روی تخت حس میشد
سرشو زیر پتوی چانگکیون برد و صورتشو لیس زد
چانگکیون پتو رو از روی سرش پایین اورد و لئو رو برای چند ثانیه بغل کرد:
"بیدارم..بیدارم!.."
روشو به سمت جوهان چرخوند:
"صبح بخیر هیونگ.."
جوهان لبخندی زد:
"بدو بیا صبحونه بخور...شونو هیونگ گفت مطمئن بشم حتما بیدار شدی!"
چانگکیون سری تکون داد و بلند شد تا ظرف غذای لئو رو پر کنه
**
از پله ها پایین اومد و وارد آشپزخونه شد
همه ی اعضا قبل از اون بیدار شده بودن و شروع کرده بودن به خوردن صبحونشون
هیونگ وون با دیدن چانگکیون زیرچشمی بهش نگاهی انداخت:
"چه عجب از خواب بیدار شدی!"
چانگکیون صندلی خالی جفت شونو رو بیرون کشید و بعد از نشستن پشت میز،سرشو روی میز گذاشت
همون لحظه کی هیون از جا بلند شد تا برای چانگکیون قهوه بریزه
و سرراهش پس گردنی ای نثار هیونگوون کرد
"یااااا یو کی هیون!"
صدای هیونگ وون بلند شد
کی هیون خونسرد جواب داد:
"به پسرم تیکه ننداز چه هیونگ وون!!"
هیونگ وون متعجب پرسید:
"پسرت؟؟؟...چرا اون باید پسر تو باشه؟"
کی هیون فنجون قهوه رو روبه روی چانگکیون گذاشت:
"مونببه میگن من مامان گروهم و چانگکیونی کوچیکترین پسر منه!"
جوهان لیوان شیرشو روی میز گذاشت:
"بابامون کیه؟"
شونو دستی به پشت کمر چانگکیون کشید:
"من باباتونم..."
هیونگ وون به کی هیون چپ چپ نگاهی انداخت:
"من واقعا دلم نمیخواد تو مامانم باشی!"
کی هیون متقابلن چپ چپ نگاهش کرد:
"منم نگفتم تو پسر منی!..فقط چانگکیونی پسر منه!"
جوهان اعتراض کرد:
"پس من چی؟"
شونو جواب داد:
"تو میتونی دامادم بشی!"
جوهانی که داشت شیر میخورد شروع کرد به سرفه کردن:
"هیونگ تو دختر داری؟"
شونو سرشو به چپو راست تکون داد:
"نه..پسر دارم!..چانگکیونی!"
چانگکیون سرشو از روی میز بلند کرد و با نگرای به شونو نگاه کرد
اون داشت چیکار میکرد؟
جوهان لیوانشو روی میز گذاشت:
"اوووو...چاگیا...با من قرار میذاری؟"
چانگکیون درحالی که هرچی فحش بلد بود نثار شونو و کی هیون و جوهان میکرد
فنجون قهوشو برداشت و دستپاچه به لبش نزدیک کرد ولی تا به لبش چسبوند و پایین آورد
لعنتییی چقدر داغ بود
"سوووختمممم!"
وونهو ریز ریز خندید:
"پسرمون خجالت کشید...جوهانی این چه طرز درخواست دادنه؟!"
جوهان دستاشو به هم چسبوند و جلوی صورتش گرفت:
"ببخشید،تقصیر من بود!"
چانگکیون لبخند محوی زد و شروع کرد به فوت کردن قهوش
درهمون حال با خودش فکر میکرد
"عوضی!...چرا به پسری که حتی دوست پسرش نیست میگه چاگیا!!"
مین هیوک که در طول این مدت درحال کار کردن با گوشیش بود شروع کرد به حرف زدن:
"مثل اینکه هان سوهی رو گرفتن!"
وونهو اخم ریزی کرد و نفسشو بیرون داد
کی هیون سرشو به سمت مین هیوکی که سمت چپش نشسته بود کج کرد:
"جدا؟باز چیکار کرده؟مواد کشیده؟"
مین هیوک با تکون دادن سرش تایید کرد:
"درسته!...ازش یهویی تست گرفتن و تایید شده که مواد کشیده"
چانگکیون زمزمه کرد:
"دلم خنک شد!"
جوهانی پرسید:
"انقدر ازش متنفری؟"
چانگ کیون فنجون قهوشو که حالا نصفش خالی شده بود رو ،روی میز گذاشت:
"تو نیستی هیونگ؟...بعد از بلایی که سر ما و وونهو هیونگ و مونببه اورد...این کمترین چیزیه که میتونست سرش بیاد!"
بعد گفتن از جمله از روی صندلی بلند شد تا به اتاقش بره
**
بعد از پیاده شدن از ون به سمت در ورودی کمپانی حرکت کردن
با قدم های بلند جلوتر از همه راه میرفت
دستی روی شونش قرار گرفت
با کج کردن سرش به سمت چپ متوجه شد شونوعه:
"اوه..هیونگ.."
شونو لبخندی زد:
"دیشب ما هممون واسه مونببه لایو گذاشتیم..چون تو نبودی بهشون قول دادم تو امروز لایو میذاری...این کارو انجام میدی دیگه؟
چانگکیون سرشو به علامت تایید تکون داد:
"این کارو میکنم!"
شونو شونه ی چانگکیون رو کمی فشار داد و با قدم های بلندش زود تر به سمت اتاق تمرینشون رفت
از پشت دستی به موهاش کشیده شد:
"امروز خوب تمرین کن!...نذار به خاطر نبود دیروزت سرزنشت کنن!.."
کی هیون بود که بعد گفتن این جمله با لبخند از چانگکیون دور شد
کل زمان تمرین چند ساعتشون به کشمکش ذهنی چانگکیون گذشت
عقلش میگفت وقت فکر کردن نیست
قلبش میگفت خسته شده
تا زمانی که بالاخره شونو بهشون اجازه داد تا تمرین رو متوقف کنن
مین هیوک و هیونگوون روی زمین ولو شدن
کمی اون طرف تر وونهو هم روی زمین نشست
چانگکیون نزدیک جوهان ایستاده بود و پشت سرهم نفس های عمیق میکشید
بدنش خیس عرق شده بود و این داشت دیوونش میکرد
روشو به شونو کرد:
"من میرم دوش بگیرم!"
به محض گفتن این جمله صدای جوهان بلند شد:
"منم میام!"
و به دنبال چانگکیون راه افتاد
حمومی که جفت اتاق تمرینشون قرار داشت درواقع یه سالن تقریبا بزرگ بود
که حموم هارو با دیوارهای کوتاه جدارو کرده بودن
این تقریبا برای مردی مشکل ایجاد نمیکرد ولی برای چانگکیونی که کراشش کمی اونور تر در حال دوش گرفتن بود و سعی میکرد بهش نگاه نکنه تقریبا اعصاب خوردکن بود
بعد از چند دقیقه تلاش مضاعف برای دید نزدن بدن جوهان در سالن باز شد و مین هیوک وارد سالن شد
با لبخندی که به نظر چانگکیون کمی عجیب میومد بهش نگاه میکرد
تمام مدت دوش گرفتنشون به تلاش های چانگکیون برای نگاه نکردن به جوهان و نگاه های خیره ی مین هیوک به چانگکیونی که اصلا متوجه اطرافش نبود گذشت
بالاخره جوهان،چانگکیون و مین هیوک به سالن تمرین برگشتن
شونو از روی زمین بلند شد و به سمتشون اومد:
امروز چیکاره اید؟"
مین هیوک که به سمت هیونک وون میرفت جواب داد:
"من میرم پیش جه هیون"
چانگکیون نگاهی به کی هیونی که تازه از حموم برگشته بود و وارد سالن شده بود انداخت:
"من...من میرم استودیو..."
کی هیون جلو اومد:
"اوه...داری آهنگ جدید مینویسی؟"
چانگکیون دستاشو تو هوا تکون داد:
"اوه نه...میخوام واسه مونببه لایو بذارم"
شونو سری تکون داد:
"کار خوبی میکنی...تو چی جوهانا؟"
جوهان نگاهشو از چانگکیون گرفت:
"هوم؟..نمیدونم...شاید برم خوابگاه؟.."
هیونگ وون از اون سمت سالن داد زد:
"منم میام جوهان!"
وونهو هم به سالن برگشت:
"چی شده؟"
شونو پرسید:
"برنامه ی امروزت؟"
وونهو کنار کی هیون ایستاد:
"گشنمه...میخوام غذا بخورم و بخوابم!"
کی هیون دستشو به کمر شونو زد:
"پس منم برمیگردم خوابگاه واسه این گشنه غذا بپزم!"

⇢ᴄʀɪᴍɪɴᴀʟ ( MX Ver)Where stories live. Discover now