Part 29

31 6 0
                                    

با دیدن اسم سونگ وو روی صفحه گوشیش،روی تخت نشست و جواب داد:"اوه سونگ وویا..."

صدای سونگ وو که با خونسردی و آرامش صحبت میکرد شنیده شد:"سلام هیونگ..امروز وقت داری؟..من و سجون میخوایم بریم بیرون.."

مین هیوک از روی تخت بلند شد و روبه روی آینه ایستاد..درحالی که دستش رو بین موهاش میکشید کمی فکر کرد و جواب داد:"سجون؟..هومم..باشه..منم حوصلم سر رفته بود.."

صدای سجون که کنار سونگ وو ایستاده بود شنیده شد:"چی شد؟..میاد؟"

مین هیوک لبخند کجی روی لبش نشوند و ادامه داد:"هیونگ وون رو هم.."

که قبل از اینکه جملش رو کامل کنه سونگ وو گفت:"سجون به جوهان هم زنگ زده و اون هم میاد..هیونگ وون هیونگ؟..خب..میتونی به اون هم بگی..میتونیم سجون و هیونگ وون رو باهم آشنا کنیم.."

مین هیوک سریع جواب داد:"نه..یعنی..الان یادم افتاد که هیونگ وون امشب کار داره..واسه همین حوصلم سررفته بود..خوبه...دفعه بعد آشناشون میکنیم..پس..من میرم که لباسم رو عوض کنم.."

صدای سونگ وو شنیده شد:"باشه هیونگ..پس...میبینمت.."

و بعد بلافاصله تماس رو قطع کرد..

مین هیوک به خودش تو آینه خیره شده بود:"جوهان و هیونگ وون باهم؟..امکان نداره.."

و بعد به سمت کمدش قدم برداشت و زمزمه کرد:"سجون دوست جوهانه...و سونگ وو میدونه من و هیونگ وون باهمیم.."

نفسش رو محکم بیرون داد:"چه دردسری..ولی جالب به نظر میاد.."

..

بعد از عوض کردن لباس هاش گوشیش رو از روی تخت برداشت و متوجه شد جوهان بهش پیام داده:"هیونگ..تو هم امشب با میای بیرون؟"

لبخند پررنگی روی لبش نشست..به جوهان گفته بود چون بلافاصله بعد از تموم شدن رابطش با هیونگ وون باهم وارد رابطه شدن بهتره که تو خوابگاه زیاد به اتاق های هم رفت و آمد نداشته باشن و درمورد قرارهاشون توی چت صحبت کنن..و خب.جوهان هم باور کرده بود!

جواب داد:"آره..دارم میرم بیرون...دم در منتظرتم.."

و بعد از گذاشتن گوشیش توی جیبش از اتاق بیرون رفت.

**

بعد از گذاشتن کلاه هودیش روی سرش،مشغول بستن قلاده لئو شد.

بعد از چند لحظه بلند شد و قلاده رو توی دستش گرفت:"بیا بریم پیش هانسه!"

لئو درجواب پارس کرد و به محض اینکه چانگ کیون در رو باز کرد با جوهانی که به نظر میرسید قصد داره بیرون بره رو به رو شدن..بعد از روزی که چانگ کیون به خاطر خیانت جوهان بهش سیلی زده بود تا به امروز باهم چشم تو چشم نشده بودن و این برای هردوشون کمی عجیب بود..

⇢ᴄʀɪᴍɪɴᴀʟ ( MX Ver)Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon