کل ساعت های تمرینشون،حتی ساعت های آخر که بدنشون از خستگی درد میکرد لبخند از روی لب های چانگ کیون کنار نرفته بود
با صدای ناله ی هیونگ وون و مین هیوک و روی زمین افتادنشون،شونو بهشون گفت که میتونن تمرین رو تموم کنن
چانگ کیون هم روی زمین دراز کشید
بعد از چند دقیقه جوهان نزدیک اومد و با کمی فاصله،روی پهلو کنارش دراز کشید
چانگ کیون زیرچشمی بهش نگاهی انداخت و لبخند عمیقی زد
کمی اون ور تر وونهویی که این صحنه رو دید روشو به سمت کی هیون چرخوند:
"چیزیش شده؟"
کی هیون تکیه سرشو از دیوار گرفت و به وونهو نگاه کرد:
"کی؟"
وونهو با سر به چانگکیون اشاره کرد:
"چانگ کیونی...امروز به شکل عجیبی هی میخنده!"
کی هیون به چانگ کیونی که لبخند روی لبش بود نگاه کرد و لبخند زد:
"پسرم فقط خوشحاله!"
وونهو متقابلا به دیوار تیکه داد:
"عادت ندارم این شکلی ببینمش!خیلی سرخوش شده!"
کی هیون دوباره سرشو به دیوار تکیه داد:
"عادت کن!"
مین هیوک سمت دیگه ی سالن تمرین نشسته بود و به چانگ کیونی که درحال صحبت با جوهان بود نگاه میکرد
پاهاشو تو بغلش جمع کرد و به راهی فکر میکرد که بتونه چانگ کیون رو قانع کنه
هیچ وقت رابطه آنچنان نزدیکی باهم نداشتن که بتونه واکنش هارو پیش بینی کنه
"مستقیم بهش بگم؟
نه..نه..احتمال رد شدن زیاده...
ولی به نظر نمیاد آدمی باشه که اهل حاشیه رفتن باشه؟
برم بگم بیا باهم بخوابیم؟
نه..نه...حتی اگه آدم رکی باشه این نوع درخواست زیاد جذاب نیست...
تحریکش کنم؟..
باید تحریکش کنم...هومم...باید یه زمان خالی گیر بیارم که تنها باشیم...
ولی سخته...هیونگ وون وقتی بدونه من خوابگاهم جایی نمیره..لعنت بهش..
و حتی بقیه اعضاهم فاکتور بگیریم..خود چانگ کیونی ساعت های زیادی رو بیرون از خوابگاه میگذرونه..."
"مین هیوکا!"
صدای هیونگ وون بود که باعث شد مین هیوک از فکر بیرون بیاد
با موهای خیس کنار مین هیوک نشست:
"به چی انقدر عمیق فکر میکردی؟"
مین هیوک سرشو روی زانوش و به سمت هیونگ وون گذاشت:
"به تو!"
هیونگ وون لبخندی از روی هیجان زد ولی سریع سعی کرد کنترلش کنه:
"به من؟..جدن؟..آخه بدجور تو فکر بودی!"
مین هیوک لبخند زد:
"داشتم به این که بدجور دوست دارم فکر میکردم!"
هیونگ وون لب هاشو کمی جمع کرد تا ذوقشو کمی پنهان کنه:
"عوضی.."
مین هیوک سرشو از روی زانوش بلند کرد:
"هوم؟عوضی؟چرا؟"
هیونگ وون دستشو به سمت مین هیوک دراز کرد و موهاشو بهم ریخت:
"چون دائما باعث میشی احساس دوست داشته شدن و مهم بودن بکنم و این خیلی حس....خوبیه؟"
مین هیوک دستشو کنار صورت هیونگ وون گذاشت:
"چون تو دوست داشتنی هستی!!"
لبخند شیرینی به هیونگ وون تحویل داد و از جاش بلند شد
"کجا میری؟"
مین هیوک بدون نگاه کردن بهش جواب داد:
"میرم دوش بگیرم!"
**
چانگ کیون درحالی که چشم هاشو بسته بود از ریخته شدن آب روی صورت و بدنش لذت میبرد
دست هایی دور شکمش حلقه شدن و فردی از پشت بهش چسبید
لرزش بدنش باعث شد فرد پشت سرش به خنده بیوفته:
"منم!..منم!.."
صدای جوهان باعث شد نفس راحتی بکشه..البته برای چند ثانیه..
چشم هاشو سریع باز کرد:
جوهان زیر دوش بغلش کرده بود؟اون هم تو کمپانی؟
سرش کمی به سمت جوهان کج کرد:
"دیوونه شدی؟"
"هومممم"
جوهان با صدا تایید کرد و بعد از چند ثانیه مکث ادامه داد:
"جوری جذاب به نظر رسیدی که حس کردم اگه بغلت نکنم دیوونه میشم!"
چانگ کیون اعتراض کرد:
"هی..من به اندازه کافی دوست دارم پس لازم نیست تو چنین جایی قلبمو به لرزش بندازی!"
صورت جوهان به گردنش نزدیک تر شد و پوست خیس گردنشو بوسید:
"جدن؟"
صدای دستگیره در باعث شد چانگ کیون به سرعت دست های جوهان رو از دورشکمش باز کنه و به عقب هولش بده
مین هیوک وارد شد و با نگاه خیرش چانگ کیونی که آشفته به نظر میرسید و جوهانی که میخندید رو زیر نظر گرفت:
"اوه..شما اینجا بودید.."
جوهان با خنده سرشو تکون داد:
"درسته هیونگ.."
مین هیوک کمی عصبی به نظر میرسید
درواقع از اینکه جوهان اون جا حضور داشت کمی عصبی شده بود
غیر ازاینکه حسش میگفت قبل از ورودش اتفاقی افتاده، به خاطر اینکه موقعیت خوبی رو داره از دست میده هم عصبی شده بود
زیر چشمی به جوهان که بین اون و چانگ کیون ایستاده بود نگاه کرد
"چیزی که بینشون نیست؟..هست؟...
نکنه جوهان هم چانگ کیون رو دوست داره؟
...
دوست داشته باشه اصلا..!
چه اهمیتی داره؟
مهم اینکه من میتونم چانگ کیون رو به خودم جذب کنم!..
فکر نمیکنم کار سختی باشه!"
لبخند محوی روی لب هاش نشست و دوش رو بست
ترجیح میداد کمتر تو اون محیط حرص درار بمونه....حداقلش کمتر چشمش به چانگ کیون میوفتاد و از تلاش برای نبوسیدنش راحت میشد!
حولشو دور کمرش پیچید و از حموم بیرون رفت
و وارد اتاق رختکنی شد که دیوار به دیوار حموم بود
با خروج مین هیوک،چانگ کیونی که به بی دلیل زیر دوش ایستاده بود با قدم های نرم به سمت در رفت و از داخل قفلش کرد
به سمت جوهانی که با لبخند کیوتی بهش نگاه میکرد برگشت
جوهان زیر دوش آب دست هاشو از هم باز کرد و چانگ کیون خودشو تو بغلش انداخت:
"جو سنگینی بود!"
برخورد بدن های لختشون باعث شد چانگ کیون سریع گر بگیره
دست های جوهان از روی شونه هاش تا پایین کمرش کشیده شدن و انگشت هاشو توی هم قفل کرد
چانگ کیون دست هاشو پشت کمر جوهان تا بالا کشید و روی شونه هاش قرار داد
سرشو کمی به سمت بالا کج کرد و همزمان سر جوهان به آرومی پایین تر میومد و کمی به سمت چانگ کیون کج شده بود
چندلحظه ی بعد بین خیس شدن صورت هاشون لب های همو به بازی گرفته بودن
**
کی هیون توی ون نشسته بود و سرش تو گوشیش بود
هیونگ وون پشت سرش درحال گوش کردن آهنگ با هنذفری بود
شونو هم روی صندلی جلوی کی هیون درحال نگاه کردن به برنامه موردعلاقش بود
مین هیوک سوار ون شد و پشت سرش وونهو و بعد اون منیجر گروه
مین هیوک جفت هیونگ وون نشست و وونهو جفت مین هیوک
منیجر به اعضا نگاهی انداخت:
"جوهان و چانگ کیون کجان؟"
چند ثانیه بعد جوهان در ون رو باز کرد:
"ما هم اومدیم!"
و بلافاصله روی صندلی جلوی شونو نشست
چانگ کیون بعد از ورودش در ون رو بست و روی صندلی جلوی کی هیون نشست
منیجر سری تکون داد و خطاب به راننده گفت:
"میتونی حرکت کنی"
و قبل از اون به سمت صندلی کمک راننده رفت و روی اون نشست
راننده به سرعت ماشین رو روشن کرد و به سمت خوابگاه پسرا حرکت کرد
کی هیون سرشو بالا گرفت تا چیزی رو برای اعضا بخونه که متوجه خیس بودن موهای چانگ کیون شد
پس گردنی ای نثار چانگ کیون کرد که صدای چانگ کیون رو بلند کرد:
"هیونگ؟!!!!!"
همه اعضا نگاهشون رو به سمت چانگ کیون و کی هیون چرخوندن
"سرما بخوری من بهت اهمیت نمیدما!میذارم تو اتاقت بمیری مکنه!"
همون لحظه دستشو چرخوند و کلاه روی سر شونو رو از روی سرش برداشت و روی سر چانگ کیون گذاشت
شونو که اولش متعجب شده بود با دیدن کلاهش روی سر چانگ کیون لبخند کیوتی زد و با خودش فکر کرد
"مونببه حق دارن بگن اون مامان گروهه!
درحالی که میگه اهمیتی نمیده ولی درواقع به شدت اهمیت میده!"
صدای کی هیون بلند شد:
"فکر کنم کمپانی تایم بدی رو انتخاب کرده!"
اعضا به سمت کی هیون برگشتن
مین هیوک پرسید:
"چطور؟"
کی هیون به گوشیش اشاره کرد:
"گروه ویکتون هم همون روز کامبک میدن!"
جوهان واکنش داد:
"اوه...این کارمون رو سخت میکنه!"
چانگکیون از شونو پرسید:
"ویکتون همون گروه سونگوو هیونگ که دوستته نیست؟"
شونو با تکون دادن سرش تایید کرد
هیونگ وون نفسشو بیرون داد:
"گروه شیون هم چندروز بعد از ما کامبک دارن!"
کی هیون کمی فکر کرد و بعد پرسید:
"وان آس؟اونا هوبه های با استعدادین!"
وونهو به صندلی تکیه داد و زمزمه کرد:
"استرس گرفتم..."
و جوهان هم زمزمه وار جواب داد:
"اگه کامبکمون به خوبی دیده نشه...؟"
مین هیوک با پای راستش ضرب گرفت و کمی بعد رو به بقیه گفت:
"بیاین اهمیتی ندیم...ما از پسش برمیایم..."
هیونگ وون نالید:
"ولی رقیبامون بیشترن...همشونم قوی و با استعدادن..."
نفسشو محکم بیرون داد:
"رئیس کیم احمق!!"
صدای منیجر بلند شد:
"هیونگ وون!"
هیونگ وون با صدای بلند تری نالید:
"هیونگ!!!...خب ببین وضعیت رو!"
منیجر جواب داد:
"سعی میکنم با رئیس صحبت کنم!"
کی هیون با خوشحالی پرسید:
"واقعا این کارو میکنی هیونگ؟"
منجیر جواب داد:
"معلومه که صحبت میکنم!فقط امیدوارم رئیس قبول کنه!"
YOU ARE READING
⇢ᴄʀɪᴍɪɴᴀʟ ( MX Ver)
FanfictionMonsta x & Victon Couple : Jookyun-Joohyuk-Junhyuk-woohyuk-Woowoon-Showki ••• +آدما عروسک هایی برای ارضای هوس های تو نیستن!چرا نمیتونی اینو بفهمی؟ -من هیچ وقت آدم هارو عروسک هایی برای بازی کردنم تصور نمیکنم! این خود آدمان که دوست دارن بازیچه ی من بش...